☆★☆ مذهب سرا ☆★☆
قیام امام حسین علیه السلام ، تقابل حق وباطل یکی از نشانه های بسیار سترگ رسالتهای بزرگ، جداسازی "حق" از "باطل" است، در همه نمودهای حق و همه نمودهای باطل. هنگامی که بنا بر زمینه ها و علتهایی حق پوشیده گشت، و اموری به نام "حق" خود را عرضه داشت، و کسانی با بهره جویی از این نام پیش افتادند، همواره نیروی حق کنار می رود و جولان باطل می گسترد. و اگر حق از پایگاه عظیم و خورشیدی خویش فروافکنده شد، و باطل میدان دار گشت، برای زندگی و انسان چه ارزشی بر جای خواهد ماند؟ اینجاست که رسالت داران بزرگ، و خورشید سازان قرون و اعصار آرام نمی گیرند، و برای زدودن سیاهیهای باطل به پا می خیزند، تا فروغ دامنگستر حق دوباره جان گیرد و بر پهنه های زیست انسانی بتابد، و خردها را روشن سازد، و جانها را زنده کند، و حیات حیوانی و منحط را به حیات انسانی و متعالی بدل سازد. از آغاز سلطنت اموی در دمشق، همه گونه زمینه سازی فراهم آمد - به جز آنچه امویان از آن پیش کرده بودند که در تاریخ معروف است - تا حق از پایگاه عظیم خودفرو افتد، و فروغ آن نابود گردد، و باطل میدان دار و حاکم باشد، جاهلیت باز گردد و "حزب اموی" پیروز شود. به خلافت رسیدن یزید (با کوششهای مزورانه، و تهدیدها و تطمیعهای دربار اموی دمشق، و به شهادت رساندن بزرگان اسلام، و چه بسا دخالت مرموز ایادی دربار بیزانس، دشمنان قسم خورده اسلام و قرآن)، بزرگترین دلیل وقوع این فاجعه بزرگ بود، یعنی فروافکندن حق و نشاندن باطل به جای آن، محو اسلام قرآنی و بازگرداندن جاهلیت سفیانی ... در تاریخ بشر هیچ گاه فاجعه ای به این عظمت رخ نداده بود، که کسی مانند یزیدپسر معاویه، در جای کسی مانند پیامبر آخر الزمان و آورنده قرآن، حضرت محمدبن عبدالله (ص) بنشیند، و به نام خلیفه و جانشین پیامبر خدا و نماینده "نظام قرآنی" و مجری احکام قرآن بر مردم حکم راند، و سرنوشت اسلام و مسلمانان را تعیین کند; موجودی پست و بی مقدار، در جای بزرگترین انسان کامل سده ها و اعصار، اسیری دردست شیطان ، در جای تلاوتگر آیات قرآن و فریادگر توحید و عدل و احسان ، نقطه سیاهی سراسر پستی و تباهی، در جای خورشید فروغ گستر آفاق تعالی و آگاهی، خمیره ای از ضلال جاهلیت، در جای اشعه زلال هدایت ... و روشن است که پیامد این سقوط بزرگ چیست: از میان رفتن همه آثار تربیت قرآنیو شیوع یافتن همه اوضاع منحط جاهلی. بقیه مطالب رادر«ادامه مطلب » بخوانید امام حسین علیه السلام گوهر تابناک و چراغ درخشانی است که هماره بر تارک رسولُ اللَّه صلی الله علیه و آله فرمودند: «انی تارکٌ فیکُمُ اگر چه ما را هرگز یارای آن نیست که عمق شخصیت آن دریای * محرم ماهی است که عدالت در مقابل ظلم و حق در مقابل باطل قیام کرده ، و * ماه محرم برای مذهب تشیّع ماهی است که پیروزی، در متن فداکاری و خون به دست آمده است. * ماه محرم ماهی است که مردم آماده اند برای شنیدن مطالب حق. چرا امام حسین علیه السلام با این که می دانستند نهی از منکرشان همراه با مخاطرات است باز هم به راه خود ادامه دادند؟ آیا مراسم عزادارى از دوران صفویه رواج یافت؟ آیا صحابه نبی مکرم اسلام نیز عزاداری داشته اند؟ اتابکی از علمای قرن نهم اهل سنت از اقامه عزاء توسط زنان و مردان بغداد این گونه یاد میکند: چرا بزرگداشت واقعه ی عاشورا باید با گریه با شد نه با اموری مثل خنده، سکوت، میتینگ و...؟ استفاده از طبل و سنج در مراسم عزادارى و غیر آن چه حکمى دارد؟ فلسفه و حکمت عزادارى را مىتوان در امور ذیل، رهیابى کرد:
گل غم سرزد از باغ مصیبت // جهان را تازه شد داغ مصیبت
جهان گردید از ماتم دگرگون // لباس تعزیت پوشیده گردون
ز باغ غصه کوه از پا فتاده // زمین را لرزه بر اعضا فتاده
فلک تیغ ملامت بر کشیده // ز ماه نو الف بر سر شیده
ازین غم آفتاب از قصر افلاک // فکنده خویش را چون سایه بر خاک
عروس مه گسسته موی خود را // خراشیده به ناخن روی خود را
خروش بحر از گردون گذشته // سرشک ابر از جیحون گذشته
تو نیز ای دل چو ابر نوبهاری // به بار از دیده هر اشگی که داری
که روز ماتم آل رسول است // عزای گلبن باغ بتول است
عزای سید دنیا و دین است // عزای سبط خیرالمرسلین است
عزای شاه مظلومان حسین است//که ذاتش عین نورونور عین است
دمی کز دست چرخ فتنه پرداز // ز پا افتاد آن سرو سرافراز
غبار از عرصهی غبرا برآمد // غریو از گنبد خضرا برآمد
ملایک بیخود از گردون فتادند // میان کشتگان در خون فتادند
مسلمانان خروش از جان برآرید // محبان از جگر افغان برآرید
درین ماتم بسوز و درد باشید // به اشگ سرخ و رنگ زرد باشید
بسان غنچه دلها چاک سازید // چو نرگس دیدهها نمناک سازید
ز خون دیده در جیحون نشینید // چو شاخ ارغوان در خون نشینید
به ماتم بیخ عیش از جان برآرید // به زاری تخم غم در دل بکارید
که در دل این زمان تخم ملامت // برشادی دهد روز قیامت
خداوندا به حق آل حیدر // به حق عترت پاک پیامبر
تاریخ درخشیده و خواهد درخشید. طالبان هدایت و انسانهای خسته از ظلم و
تبعیض و ذلت و ستیزه، نامردمی و ناجوانمردی را به حق رهنمون ساخته و بیدار
نموده است. عنصر جاودانهای که به یقین رمز ماندگاریش را در الهی بودنش
باید جُست. سیره ارجمندش را در قرآن باید نگریست تا به حقیقتش یا شمهای
از حقیقتش دست یافت. امام حسین علیه السلام نه تنها شاگرد مکتب قرآن که
عِدْل و شریک قرآن است از این روست که در فرازی از زیارتنامه شریفش
میخوانیم: «السَّلامُ عَلَیکَ یا شریکَ القُران؛(1) سلام بر تو ای شریک
قرآن» و در حدیث «ثقلین» نیز همدوشی امام به عنوان قرآن ناطق و قرآن به
عنوان امام صامت گردیده است.
اُنس امام با قرآن به دوران حیات جسمی محدود نمیشود بلکه بعد از شهادت نیز
ادامه دارد: «منهال بن عمرو» گوید، چون سر مطهّر امام علیه السلام را به
دمشق آورده بر نی حمل میکردند، من پیش روی او بودم. شخصی سوره کهف را
میخواند تا رسید به آیه شریفه «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ
وَ الرَّقِیمِ کَانُواْ مِنْ ءَایَتِنَا عَجَبًا؛ آیا پنداشتی که داستان
اصحاب کهف و رقیم از آیات شگفت ماست؟!» به خدا سوگند ناگاه آن سر مطهر به
سخن آمد و با زبان فصیح فرمود: «شگفتتر از اصحاب کهف، واقعه شهادت و بردن
من بر نی است.»
الثَّقَلَیْنِ کتابَ اللَّه و عترَتی اهلَ بَیْتی فَأِنَّهُمَا لَنْ
یَفتَرِقا حتَّی یَردِا عَلَیّ الحوض.»(2) حال که ائمه علیهم السلام چنین
نسبت و خویشاوندی محکمی با قرآن دارند باید تفسیر قرآن را در آنان جُست که
در «وجود آنها کرامتها و فضیلتهای قرآن و گنجهای الهی نهفته
است.»«فیِهْم کوائِمُ القرآن و هُمْ کُنوُز الرَّحمان.»(3) در این نوشتار
بر آنیم که فرازهایی از آیات نورانی قرآن را در سیره علمی و عملی آن امام
همام جستجو کنیم و آیات این کتاب صامت را با نور وجود این پرتو درخشنده به
نطق آوریم.
علم و معرفت و اخلاق و معنویت را بپیماید ولی از باب عرض ارادات به پیشگاه
آن شفیع روز محشر چند جملهای را به تحریر در میآوریم.
به اثبات رسانده است که در طول تاریخ ، همیشه حق بر باطل پیروز شده است.
* محرم ماهی است که به وسیله سید مجاهدان و مظلومان اسلام زنده شده ،
و از توطئه عناصر فاسد و رژیم بنی امیه، که اسلام را تا لب پرتگاه برده
بودند ، رهایی بخشید.
* این خون سید الشهدا است که خونهای همه ملت های اسلامی را به جوش می آورد .
* محرم ماه نهضت بزرگ سید شهیدان و سرور اولیای خداست، که با قیام
خود در مقابل طاغوت، تعلیم سازندگی و کوبندگی به بشر داد، وراه فنای ظالم و
شکستن ستمکار را به فدایی دادن و فدایی شدن دانست. واین خود سرلوح?
تعلیمات اسلام است برای ملتها تا آخر دهر.
* با حلول ماه محرم، ماه حماسه و شجاعت و فداکاری آغاز شد.ماهی که
خون بر شمشیر پیروز شد.ماهی که قدرت حق، باطل را تا ابد محکوم «و داغ
باطله » بر جبهه ستمکاران و حکومتهای شیطانی زد. ماهی که به نسل ها در طول
تاریخ ، راه پیروزی بر سر نیزه را آموخت.ماهی که شکست ابر قدرتها را در
مقابل کلمه حق، به ثبت رساند.ماهی که امام مسلمین ، راه مبارزه با ستمکاران
تاریخ را به ما آموخت.
* سید الشهدا را کشتند، اسلام ترقی اش بیشتر شد.
* سیدالشهدا _سلام الله علیه_ با همه اصحاب و عشیره اش قتل عام شدند،لکن مکتبشان را جلو بردند.
* شهادت حضرت سیدالشهدا مکتب را زنده کرد .
* زنده نگه داشتن عاشورا ، یک مسأله بسیار مهم سیاسی _ عبادی است.
* انقلاب اسلامی ایران ، پرتویی از عاشورا و انقلاب عظیم الهی آن است.
* کربلا کاخ ستمگری را با خون در هم کوبید ، و کربلای ما کاخ سلطنت شیطانی را فرو ریخت.
* کربلا را زنده نگه دارید و نام مبارک حضرت سید الشهدا را زنده نگه دارید ، که با زنده بودن او اسلام زنده نگه داشته می شود.
* مسأله کربلا ، که خودش در رأس مسائل سیاسی هست ، باید زنده بماند.
* ملت بزرگ ما باید خاطره عاشورا را، با موازین اسلامی ، هر چه شکوهمندتر حفظ نماید.
* این محرم را زند ه نگه دارید؛ ما هر چه داریم از این محرم است.
* محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است.
* تمام این وحدت کلمه ای که مبدأ پیروزی ما شد ، برای خاطر این مجالس عزا و این مجالس سوگواری و این مجالس تبلیغ و ترویج اسلام شد.
* مجالس بزرگداشت سید مظلومان و سرور آزادگان ، که مجالس غلبه سپاه
عقل بر جهل،و عدل بر ظلم، وامانت بر خیانت، و حکومت اسلامی بر حکومت طاغوت
است ، هر چه با شکوه تر و فشرده تر بر پا شود ، و بیرق های خونین عاشورا به
علامت حلول روز انتقام مظلوم و ظالم ، هر چه بیشتر افراشته شود.
* گریه کردن بر عزای امام حسین ، زنده نگه داشتن نهضت ، و زنده نگه
داشتن همین معنا که یک جمعیت کمی در مقابل یک امپراطوری بزرگ ایستاد ،
دستور است.
* باید سینه زدن هم محتوا داشته باشد.
* عاشورا روز عزای عمومی ملت مظلوم است ، روز حماسه و تولد جدید اسلام و مسلمانان است.
از جمله شرایط وجوب امر به معروف و نهى از منکر، ایمن بودن از خطر و ضرر است، این شرط نه تنها موجود نبود بلکه با پیشینه و عملکرد یزید و حکومت بنىامیه - با آن وضعیت استبدادى و کشتار بىرحمانه انسانهاى بىگناه - روشن بود که چنین موقعیتى پیش نمىآید و اقدام امام حسین(ع) یا هر کس دیگر، با مخاطرات جدى روبه رو است پس چگونه آن حضرت با این وضعیت اقدام به نهضت و امر به معروف و نهى از منکر نمود؟
ما شرایط احکام و خصوصیات و فروع آن را باید از روش امامان (ع) فرا بگیریم و دلیل بر جواز شرعى هر عمل این است که به وسیله امامان (ع) انجام گرفته باشد. به عبارت دیگر گفتار و رفتار آن بزرگواران از ادلّه احکام شرعى است.
پس فرضاً اگر دلیلى که دلالت بر مشروط بودن امر به معروف به احتمال تأثیر و امن از ضرر دارد، به عموم یا اطلاق شامل این مورد هم بشود اقدام امام حسین (ع) مخصِّص یا مقیِّد آن خواهد بود و مىفهمیم که اگر مصلحت مهمترى در کار بود، این دو شرط در وجوب دخالت ندارد و باید امر به معروف و نهى از منکر نمود هر چند احتمال ضرر و خطر داده شود.
از این رو باید اهمیت مصلحت امر به معروف و نهى از منکر را با ضرر و مفسده احتمالى آن، سنجید اگر مصلحت آن اهمّ و شرعاً لازم الاستیفا باشد، (مثل بقاى دین)، تحمل ضرر لازم است و ترک امر به معروف جایز نیست.
به بیان دیگر: فرق است بین امر به معروف و نهى از منکرهاى عادى و معمولى- که غرض بازدارى اشخاص از معصیت و مخالفت و وادار کردن آنها به اطاعت و انجام وظیفه است- و بین امر به معروف و نهى از منکرى که جنبه عمومى و کلى دارد و احیاى دین و بقاى احکام و شعائر، به آن وابسته باشد و ترک آن موجب خسارتها و مصایب جبرانناپذیرى بر مسلمانان شود. درست مانند آنکه در عصر حکومت یزید، ملیّت جامعه اسلام در خطر تغییر و تبدیل به ملیّت کفر واقع شده بود و اوضاع و احوال نشان مىداد که به زودى دین از اثر و رسمیت افتاده و فاتحه اسلام خوانده مىشود.
در صورت اول امر به معروف و نهى از منکر مشروط به امن از ضرر است و در صورت دوم وجوب آن، مشروط به امن از ضرر نیست و باید دین را یارى کرد و خطر را از اسلام دفع نمود اگر چه به فداکردن مال و جان باشد.
امام حسین (ع) کاملًا از خطرى که متوجه دین شده بود، آگاه بود از این رو در همان آغاز کار- که مروان در مدینه به آن حضرت توصیه کرد که با یزید بیعت کند- فرمود:
«انّا للّه و انّا الیه راجعون و على الاسلام السلام اذ قد بلیت الامّة براع مثل یزید» «باید با اسلام وداع کرد زیرا امت به راعى و شبانى مانند یزید مبتلا شده است» یعنى، وقتى یزید زمامدار مسلمین شود، معلوم است که اسلام به چه سرنوشتى گرفتار مىشود آنجا که یزید است اسلام نیست و آنجا که اسلام است، یزید نیست.
در مقابل چنین خطر و منکرى، امام حسین (ع) باید به پا خیزد و دفاع کند و سنگر اسلام را خالى نگذارد هر چند خودش و عزیزانش را بکشند خواهران و دخترانش را اسیر کنند زیرا آن حضرت بقاى اسلام و بقاى احکام اسلام را از بقاى خودش مهمتر مىدانست پس جان خود را فداى اسلام کرد و با آنکه اطفال و خاندانش در سختى و گرفتارى شدید بودند از برنامه خود و انجام وظیفه منصرف نشد.
آرى قیام سیدالشهدا (ع) امر به معروف و نهى از منکر و مبارزه با ظلم، ستم، کفر و ارتجاع واقعى بود. اما تاریخ چنین امر به معروف و نهى از منکر و مبارزه با ظلم و کفر، به خود ندیده است که یک نفر مانند امام حسین (ع) همراه با خاندان خود در احاطه لشکرى ستمگر باشد، اما در عین حال عزت و کرامت نفس خود را حفظ کرده و به وظیفه خود وفادار مانده باشد.
این اباعبدالله (ع) بود که در راه امر به معروف و نهى از منکر، چنان قوت قلب و شجاعتى در روز عاشورا اظهار کرد که از عهده آن همه امتحانات بزرگ برآمد و در بین شهیدان راه حق، رتبه اول را حائز شد.
در اینجا بسیار مناسب است به بیان لطیفى از استاد شهید علامه مطهرى اشاره شود: «وجوب امر به معروف و نهى از منکر را تا زمانى که ضررى بر آن مترتب نیست همه قبول دارند. اما وقتى که پاى ضرر پیش مىآید، بعضى مىگویند: مرز آن اصل تا همینجا هست یعنى، وجوب آن، تا جایى است که خطرى در کار نباشد و ضررى به آبرو و جان و حتى به مال شخص آمر و ناهى، وارد نیاید. اینها ارزش این اصل را پایین آوردهاند اما بعضى مىگویند: ارزش امر به معروف و نهى از منکر بالاتر از اینها است اگر موضوع معروف و منکر مسأله ساده و کوچکى باشد، با احتمال ضرر، وجوب آن منتفى خواهد بود ولى اگر در مواردى، مثلًا قرآن به خطر بیفتد، عدالت به خطر بیفتد، وحدت اسلامى به خطر بیفتد، دیگر نمىتوان گفت: امر به معروف و نهى از منکر نمىکنم زیرا اگر حرفى بزنم جانم در خطر است، آبرویم در خطر است و یا اجتماع نمىپسندد».
از این رو، اصل امر به معروف در مسائل بزرگ، مرز نمىشناسد و حتى با وجود ضرر و خطرهاى بزرگ، واجب خواهد بود. این است که مىگوییم: نهضت حسینى، ارزش امر به معروف و نهى از منکر را- در مقام اثبات- بالا برد زیرا او نه تنها جان و مال خود، که جان عزیزانش را هم در این راه فدا کرد و حتى به اسارت اهل بیتش هم براى اقامه این اصل، راضى شد.
با این کار امام (ع)، دیگر جاى شک نیست که در مسائل مهم، امر به معروف و نهى از منکر با وجود هر گونه خطرى واجب خواهد بود و در راه آن هر ضررى را باید به جان خرید.
عزادارى بر امامحسین (علیه¬السلام) از زمان شهادت او بوده است ولى تا زمان آلبویه (در سال 352 ق) این عزادارى مخفى بود. قبل از قرن چهارم، عزادارى براى امام حسین (علیه¬السلام) علنى نبود و نهانى در خانهها انجام مىگرفت اما در نیمه دوم قرن چهارم، سوگوارى در روز عاشورا آشکار و در کوچه و بازار انجام مىیافت. عموم مورخان اسلامى- مخصوصاً مورخانى که وقایع را به ترتیب سنواتى نوشتهاند از قبیل ابنالجوزى در کتاب منتظم و ابناثیر در کتاب الکامل و ابنکثیر در کتاب البدایة و النهایة و یافعى در مرآت الجنان و ذهبى و دیگران- در ضمن ذکر وقایع سال 352 و سالهاى بعد از آن، کیفیت عزادارى شیعه را در روز عاشورا نوشتهاند.
از جمله ابنالجوزى گفته است: در سال 352 معزالدوله دیلمى، دستور داد مردم در روز عاشورا جمع شوند و اظهار حزن کنند. در این روز بازارها بسته شد، خرید و فروش موقوف گردید، قصابان گوسفند ذبح نکردند، هریسهپزها، هریسه (حلیم) نپختند، مردم آب ننوشیدند، در بازارها خیمه به پا کردند و به رسم عزادارى بر آنها پلاس آویختند، زنان به سر و روى خود مىزدند و بر حسین (علیه¬السلام) ندبه مىکردند.(1)
به قول همدانى: در این روز، زنان، موى پریشان در حالى که [به رسم عزادارى] صورتهاى خود را سیاه کرده بودند، در کوچهها به راه افتادند و براى عزاى امام حسین (علیه¬السلام) سیلى به صورت خود مىزدند(2)
بنا بر گفته شافعى: این نخستین روزى بود که براى شهیدان کربلا سوگوارى مىشد.(3) ابن کثیر در ضمن وقایع سال 352 گفته است: که اهل تسنن قدرت منع شیعه را از این اعمال نداشتند زیرا شماره شیعه بسیار و نیروى حکومت نیز با ایشان بود.
از سال 352 تا اواسط قرن پنجم- که آلبویه از میان رفتند- در بیشتر سالها مراسم عاشورا به ترتیب مزبور، کم و بیش انجام مىگرفت و اگر عاشورا با عید نوروز یا مهرگان مصادف مىگردید، انجام مراسم عید را به تأخیر مىانداختند.(4)
در همین سالها که فاطمیّه و اسماعیلیّه، تازه مصر را به تصرف آورده و شهر قاهره را بنا نهاده بودند، مراسم عاشورا در مصر انجام مىیافت. بنا بر نوشته مقریزى: در روز عاشوراى 363، جمعى از شیعه مطابق معمول خود (از این جمله معلوم مىشد که مراسم مزبور در سالهاى قبل نیز معمول بوده است)، به مشهد کلثوم، و نفیسه (از فرزندان امام حسن (علیه¬السلام)) رفتند و در آن دو مکان، شروع به نوحهگرى و گریه بر امام حسین (علیه¬السلام) کردند. مراسم عاشورا در زمان فاطمیان هر سال برپا مىشد: بازارها را مىبستند و مردم دسته جمعى در حالى که با هم ابیاتى در مصیبت کربلا مىخواندند و نوحهگرى مىکردند به مسجد جامع قاهره مىرفتند.(5)
بعد از آن به دلیل در انزوا قرار گرفتن تشیع، مراسم عزادارى خیلى علنى نبود، هر چند وضعیت بهتر از قبل زمان آلبویه بود. آنچه از بعضى منابع به دست مىآید- خصوصاً کتاب روضة الشهداء کاشفى- قبل از زمان صفویه نیز مجالس سوگوارى براى اباعبدالله (علیه-السلام) برپا مىشده است.(6) پس از صفویه به دلیل ترویج تشیع، عزادارى شکل عام و علنىترى به خود گرفت.
پىنوشت
(1) المنتظم فى تاریخ الملوک و الامم، ج 7، ص 51.
(2) تکملة تاریخ الطبى، ص 381.
(3) مرآت الجنان، ج 3، ص 247. مقصود عزادارى به طور علنى است.
(4) النجوم الزاهرة فى ملوک مصر و قاهرة، ج 4، ص 812.
(5) الخطط، مقریزى، 289/ 2. و نیز ر. ک: النجوم الزاهرة، ج 4 ص 126،(بخش وقایع سال 366) اتعاظ الحنفاء، مقریزى، ج 2، ص 67 به نقل از: سیاهپوشى در سوگ ائمه نور، ص 161- 261.
(6) در این خصوص نگا: مقالات تاریخى، رسول جعفریان، ج اوّل، صفحات 185- 183، 102- 602.
(پاسخ این سوال در مواجهه با اهل سنت مفید می باشد)
سیره صحابه در عزاداری
سیره اصحاب در عزاداری برای یکدیگر
برپایی عزاداری از سوی صحابه که اهل سنت عدالت آنها را و نیز فعل آنان را حجت میدانند در مطلق عزاداریها بالخصوص در مصیبت فقدان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم از سوی مردم مکه و یا مدینه میتواند شاهدی بر وجود عزاداری در صدر اسلام بین صحابه به حساب آید و هرگز کسی به اینگونه مراسم به دید بدعت و... نگاه نکرده است.
1 ـ عزاداری مردم مکه بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم
به گفته سعید بن مسیب، به هنگام فوت رسول گرامى اسلام، شهر مکه از شدت ناله و گریه مردم به لرزه درآمد.
بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم تمام شهر مکه یکپارچه گریه و ناله شد.
2 ـ عزاداری عایشه و دیگر زنان مدینه در سوگ رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم
عایشه مىگوید:
[بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم] برخواستم و به اتفاق سایر زنان مدینه در عزای آن حضرت به سر و صورت خود میزدیم.
3 ـ گریه امیر المؤمنین علیه السّلام برای محمد بن ابی بکر
صاحب کتاب تذکره الخواص مینویسد:
خبر کشته شدن محمد بن أبی بکر به امیر المؤمنین علیه السّلام رسید آن حضرت با شنیدن این خبر گریست و متأسف گردید و قاتلینش را مورد لعن قرار داد.
4 ـ عزاداری عمر برای نعمان بن مقرن
چون خبر مرگ نعمان بن مقرن را به عمر بن خطاب دادند، او در سوگ وى دست بر سر گزارد و برایش گریه کرد.
ابن ابی شیبه در المصنف مینویسد:
ابو عثمان میگوید خبر مرگ نعمان بن مقرن را به عمر دادم او با شنیدم این خبر دست بر سرگذارد و شروع به گریستن نمود.
5 ـ اجازه عمر برای عزاداری زنان برای خالد بن ولید و همراهی خود با آنان
حاکم در مستدرک میگوید:
عن أبی وائل قال قیل لعمر بن الخطاب رضی الله عنه أن نسوه من بنی المغیره قد اجتمعن فی دار خالد بن الولید یبکین وإنا نکره أن یؤذینک فلو نهیتهن فقال عمر ما علیهن أن یهرقن من دموعهن سجلا أو سجلین ما لم یکن لقع ولا لقلقه یعنی باللقع اللطم وباللقلقه الصراخ
به عمر بن خطاب گفته شد: زنانی از بنی مغیره در خانه خالد بن ولید اجتماع کردهاند و گریه میکنند و از این اکراه داریم که موجب اذیت تو گردد اگر ممکن است آنها را از این کار نهی کن. عمر گفت: چه اشکالی دارد چند قطره اشک بریزند البته مادامی که به ضربه به خود و فریاد نیانجامد.
صاحب أغانی در همین مورد اضافه میکند:
أبو بکر هذلی میگوید: عمر بن خطاب شنید که زنان بنی مخزوم بر خالد بن ولید گریه میکنند لذا او هم برای خالد گریست و گفت: باید به زنان بنی مخزوم گفت که در باره أبی سلیمان هر چه خواستند انجام دهند که در این صورت دروغ نگفتهاند و بر مثل أبو سلیمان باید گریه کنندگان گریه کنند.
6 ـ عزاداری ابن مسعود برای مرگ عمر
پس از مرگ عمر، چون ابن مسعود کنار قبر وى ایستاد، براى او گریست.
این مسعود کنار قبر عمر ایستاد و گریه کرد
7 ـ عزاداری عبداللَّه بن رواحه بر حمزه
عبداللَّه بن رواحه بر حمزه گریست و اشعارى را در رثاى او خواند.
گریه زنان و مردم مدینه با شنیدن خبر شهادت امام حسین علیه السلام
طبری در تاریخ خود نقل میکند:
چون عبید الله بن زیاد حضرت امام حسین بن علی علیه السلام را به شهادت رساند و سر مطهر او را برای عبد الملک بن أبی الحارث سلمی بردند او گفت: آنها را به سوی مدینه سوق دهید و خبر شهادت حسین را به مردم مدینه بدهید... عبد الملک میگوید به مدینه آمدم، شخصی از قریش با من مواجه شد و از من سؤال کرد: چه خبر؟ گفتم: خبر نزد أمیر است؛ او معنای سخنم را فهمید و گفت: إنا لله وإنا إلیه راجعون؛ حسین بن علی کشته شد.
بر عمرو بن سعید، حاکم مدینه وارد شدم، گفت: چه پشت سر داری؟ گفتم: آنچه که أمیر مخفی داشته است؛ حسین بن علی کشته شده است؛ او هم دستور داد تا در شهر مدینه جار بزنند و کشته شدن امام حسین علیه السلام را اعلام کنند.
به خدا سوگند! هرگز من در عمر خود نالهای مانند صدای ناله زنان مدینه در خانههایشان که برای شهادت امام حسین علیه السلام عزاداری میکردند نشنیدم...
عزاداری در اهل سنت
گریه و اشک از منظر علمای اهل سنت
فتاوای برخی از علمای اهل سنت در گریه و نوحه
در ابتدای این بحث به فتاوای برخی از علمای اهل سنت در زمینه گریه و نوحه توجه میکنیم تا ببینیم آیا گریه و بکاء برای میت گناه کبیره و نابخشودنی محسوب میشود؟!
نووی در کتاب «المجموع» آراء علما در مورد محدوده حرمت گریه و بکاء را جمع آوری کرده است:
1 ـ جمهور علماء قائلند: حرمت بکاء و نوحه اختصاص به جایی دارد که شخص وصیت کرده باشد، برایش گریه و نوحه داشته باشند. نووی نیز همین قول را اختیار نموده است.
2 ـ طائفهای قائل شدهاند: حرمت، اختصاص به جایی دارد که شخص به خودداری از نوحه و بکاء وصیت نکرده باشد.
3 ـ طائفهای دیگر بر این نظرند که: حرمت برای جایی است که بازماندگان، میت را به اوصاف و محاسنی توصیف کنند که در شرع جایز نیست؛ مثل این که بگوید: ای یتیم کننده فرزندان و ای بیوه کننده زنها و ای خراب کننده آبادیها و به این شکل به گریه افتد.
4 ـ و طائفهای دیگر بر این رأی و اعتقادند که: میت با شنیدن صدای گریه و بکاء اهل و عیال خود معذب گشته و به حال آنها تأسف میخورد. و این قول و نظر محمد بن جریر و قاضی عیاض است.
و در پایان این نکته را اجماع علماء میداند:
تمام علماء با وجود اختلاف در مذهب بر این نکته اجماع دارند که منظور از گریه و بکاء ممنوع، آن گریه و بکائی است که با صوت و نوحه سرائی باشد نه مطلق گریه.
پس معلوم میشود این گونه نیست که مطلق گریه و بکاء نزد علمای اهل سنت ممنوع و حرام باشد.
اقامه عزا برای امام حسین علیه السلام در سال 352هـ
ذهبی در شرح وقایع عزاداری سال 352 هـ اینچنین مینویسد:
معز الدوله مردم را به بستن بازارها امر کرد و آسیابانها را از آرد کردن و طباخها را از طبخ منع کرد، و علمهای عزا را در بازارها برافراشتند. و زنها در حالی که بر سر و صورت خود میزدند و مو پریشان کرده بودند به کوچه و خیابان ریختند و بر مصیبت حسین علیه السلام عزاداری کردند و نوحه خوانی نمودند و این اولین نوحهسرایی بود که در بغداد برگزار میشد.
اقامه عزا برای امام حسین علیه السلام توسط سبط ابن جوزی (از علمای اهل سنت)
از سوی دیگر در بین علمای اهل سنت بعضی را شاهد هستیم که خود از عزاداران امام حسین علیه السلام بودهاند.
ابن کثیر در تاریخ خود چنین مى نویسد:
در روز عاشورا از سبط ابن جوزى خواسته شد که بر فراز منبر رفته و از مقتل و چگونگى شهادت امام حسین علیه السلام براى مردم سخن گوید. سبط ابن جوزى این خواسته را پذیرفت و بر بالاى منبر تکیه زد، او پس از یک سکوت طولانى، دستمال خویش بر صورت نهاد و گریه شدیدى سرداد و آنگاه در حالى که مى گریست این دو بیت شعر را سرود:
ویل لمن شفعاؤه خصماؤه
و الصور فى نشرالخلایق ینفخ
لابد أن ترد القیامه فاطم
و قمیصها بدم الحسین ملطخ
واى به حال کسى که شفیع اش دشمن او باشد! در هنگامه قیامت، که براى بیرون آمدن مردم از زمین در صور دمیده مى شود.
سرانجام در قیامت فاطمه زهرا وارد محشر مى شود، در حالى که پیراهن او به خون حسین علیه السلام آغشته است.
سپس سبط ابن جوزى از منبر پایین آمد و اشک ریزان به خانه خویش رفت.
عزادرای برای عبدالمؤمن (م 346 هق)
عبدالمؤمن بن خلف، از فقیهان مذهب ظاهرى و پیرو مکتب محمد بن داود است. نسفى قضیه تشییع جنازه و عزادارى او را نقل کرده است.
عزادرای برای جوینی (م 478 هق)
ذهبی از درگذشت جوینی و مراسم سوگواری او چنین یاد میکند:
او را کنار قبر پدرش به خاک سپردند، و در عزای او منبرش را شکستند، و بازار ها را بستند، و در رثای او قصیدهها گفتند، و او که حدود چهار صد شاگرد داشت، آنها همه قلم و دواتها را شکستند، و یک سال اقامه عزا نمودند، و نیز یک سال تمام منادیلهایشان (پارجههایی شبیه به چفیه) را از سر بر داشتند، و در این کار به حدی اسرار داشتند که أحدی جرعت گذاردن پارچه به روی سر را نداشت. و در طول این مدت طلبههای او در کوچه و بازار شهر میچرخیدند و نوحه سرایی میکردند و در صیحه و جزع افراط میکردند.
عزاداری برای ابن جوزی (م 597 هق)
ذهبى درباره بازتاب مرگ او مىنویسد:
سبط بن جوزی در شب جمعه سیزدهم ماه رمضان فوت کرد... با درگذشت او، بازارها تعطیل گردید و جمعیت زیادی در مراسم او حضور یافتند، فراوانی مردم و فزونی گرما سبب شد که بسیاری از سوگواران روزه خویش را خوردند! بعضی خود را به دجله انداختند.. از کفن اندکی ماند... مردم تا پایان ماه رمضان در کنار قبر او شب را به صبح رساندند، آنان شمع و چراغ و قندیل آوردند و قرآن را ختم کردند. مراسم عزادرای را روز شنبه برپا کردیم، سخنرانان درباره او به سخن پرداختند، جمعیت بسیاری شرکت جستند و درباره او مرثیهها گفته شد...
برخورد دوگانه علماء اهل سنّت
امّا با این تفاصیل چه میشود که مورخان بزرگ اهل سنّت، وقتی عزاداری و ماتم سرایی شیفتگان امام حسین علیه السّلام را ذکر میکنند این امر موجّه را بر نتافته و موضع گیری تند و خشن خویش، را نمیتوانند مخفی نمایند؟!!
ذهبی وقتی قضیه عزاداری مردم بغداد برای امام حسین علیه السلام را نقل میکند، مینویسد:
حوادث سال 352 هـ : در روز عاشورای این سال معز الدوله، أهل بغداد را به نوحه و ماتم بر حسین بن علی، ملزم نمود، و أمر کرد تا بازارها را ببندند، علامت های عزا را بیاویزند و طباخان را از طبخ غذا منع نمودند. و زنان شیعه با موهای پریشان و... از خانه خارج شدند و مردم را به فتنه انداختند. و این اولین موردی بود که نوحه سرایی میشد.
خدایا به ما عقلهای پابر جا عنایت کن!
همچنین ابن کثیر تعبیری اینچنین دارد:
عملت الرافضه بدعتهم الشنعاء...
رافضیها (شیعیان) بدعت زشت و شنیع خود (عزاداری در عاشوراء) را عملی ساختند...
سال سوم از زمامداری علی بن اخشید بر مصر یعنی سال 352 هـ ؛ در این سال معز الدوله مردم را الزام نمود تا بازار را ببندند و نان پخت نگردد و قبههای عزا در سراسر بازار برافراشته و مجالس عزای حسین بن علی برگزار شود... و تمام اینها رافضی و خبیث هستند.
حال اینان که در باره مجالس عزاداری امام حسین علیه السلام تعبیراتی اینگونه تند و متعصبانه دارند، در بیان صحنههای سوگواری و عزاداری مردم برای عالمان سنی مذهب که در بالا گذشت و تند و افراطیترین تعبیرات و مبالغات حتی گریه آسمان به خاطر عزای آنان را بدون هیچ تحلیل و یا نقدی ذکر کردند و به راحتی از کنار آن گذشتند.
چکیده
از مجموع نمونههای ذکر شده در بخشهای پیشین، مشروعیّت عزاداری و گریه بر میّت مسلمان استفاده میشود، چرا که تمامی موارد مستند به صحنههایی ملموس از سیره عملی پیامبران مخصوصاً خاتم آنان نبی معظّم اسلام است، و کجاندیشیها و سطحی نگریهای گروهی اندک را که به بهانه خرافهزدایی از دین، بیمهابا بر هر عقیده و فکر مخالفی میتازند را رد میکند.
از مباحث فوق نکات مهمّ و قابل توجّهی استفاده شد:
1 ـ گریه در مصیبتها و مرگ آشنایان پسندیده و ممدوح است.
2 ـ سیره عملی پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم در مرگ فرزندش امام حسین علیه السلام، سخن کسانی که عزاداری را بدعت میدانند به چالش کشیده و مهر بطلان بر آن میزند.
3 ـ لطافت روح انسانی و تأثّر طبیعی در برابر مصائب، امری فطری و جزئی از حقیقت انسان و رحمتی از سوی خداست.
و در آخر اینکه عزاداری برای امام حسین علیه السلام نه تنها، آنگونه که ابن تیمیه و پیروان او میگویند بدعت نمیباشد، بلکه از آنجا که نزد شیعه، عدل و همسنگ قرآن کریم و مفسران آن، عترت پیامبر اکرم میباشند؛ و همینان هستند که سنت نبوی را برای ما تبیین و تفسیر مینمایند، و قول اینان است که به نص رسول خدا صلى الله علیه وآله در حدیث صحیح و متواتر که فرمود: «أخبرنی اللطیف الخبیر أنهما لن یفترقا حتى یردا علی الحوض» برای ما حجیت شرعی دارد. پس در این صورت هر آنچه با سند صحیح از ناحیه آنان به دست ما رسید، همان حجت شرعی بین ما و خداوند خواهد بود، و به حجیت قرآن کریم و سنت صحیح نبوی اضافه خواهد گردید. حال بزرگداشت ما نسبت به مراسم عزاداری سید و سالار شهدای کربلاء حضرت ابا عبدالله الحسین نیز، اینگونه است؛ چرا که أحادیث صحیح السند و متواتر از ناحیه أئمه معصومین علیهم السلام وارد شده است، که مثل آن در إقامه مجالس عزاء و بکاء برای هیچکس غیر از این بزرگوار وارد نشده است.
پس حکم شرعی نزد ما این است که: برگزاری مراسم عزاداری برای حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام که در آن ذکر مناقب و فضائل نبی اکرم صلى الله علیه وآله و أهل بیت معصومین علیهم السلام و احکام دین و شریعت گفته میشود، و در پایان نیز مصائب آن بزرگوار خوانده میشود و بر آن گریه میکنند، عمل مستحب مؤکدی است، که از أفضل القربات إلى الله تعالى محسوب میگردد.
در حالى که اعمال و رفتار انسان باید بر اساس عقل و اندیشه و به همراه محتواى شناختى انجام گیرد؛ چرا بزرگداشت حادثه عاشورا با تکیه بر احساسات و تحریک عواطف برگزار مىگردد؟ و از بین عواطف و احساسات، تنها عواطف منفى (گریه و زارى) انتخاب مىشود؟ چرا خنده، سکوت، میتینگ و ... نه؟
به منظور پاسخ به این پرسش، لازم است ابتدا دو مقدمه را بیان کنیم و آنگاه به جواب بپردازیم:
یک. چه عواملى در بروز رفتار مؤثر است؟
دو. انگیزه مسلمانان و شیعیان از بزرگداشت عاشوراى حسینى چیست؟
یک. عوامل مؤثر در بروز رفتار
عزادارى و بزرگداشت حادثه کربلا، رفتارى است در بین انبوه رفتارها و اعمالى که یک انسان انجام مىدهد. لذا از قواعد و اصول روان شناختى حاکم بر رفتار آدمى مستثنا نیست و تمام اصول، قواعد و زمینههایى که براى بروز یک رفتار بیان مىشود، در مورد عملى همانند عزادارى و سوگوارى براى سالار شهیدان نیز صدق مىکند.
از دیدگاه روان شناختى حداقل دو عامل اساسى در اعمال و رفتارهاى انسان ایفاى نقش مىکنند: یکى «شناخت» و دیگرى «انگیزه».
یکى از عوامل مؤثر در رفتار «شناخت» است که موجب مىشود آدمى مطلبى را بفهمد و بپذیرد و متناسب با فهم و شناخت خود عمل کند. آدمى تا از عملى خاص «شناخت» نداشته باشد، قادر به انجام آن نخواهد بود. تنها شناخت و آگاهى کافى نیست. عامل شناخت اگر چه براى صدور رفتار لازم است ولى کافى نیست و عامل دیگرى باید باشد تا ما را برانگیزد. باید براى انجام هر کارى- افزون بر شناخت- میل و اشتیاق و شور و شوقى هم نسبت به انجام آن کار پیدا شود تا آن کار انجام گردد. باید علاقهاى نسبت به آن کار باشد تا براى انجام آن اقدام شود. باید انگیزهاى باشد تا رفتار را برانگیزد و جهت دهد.
در یک تمثیل ساده عامل «شناخت» مسیر را مىنماید. ولى «ماشین رفتار» نیازمند نیرویى است تا آن را روشن کند و در مسیر نمایانده و شناخته شده، به حرکت درآورد یعنى، «انگیزه» موتور رفتار آدمى است و «شناخت» جاده نما است. روشن است که این شناخت به خودى خود براى صدور عمل و انجام رفتارى خاص کافى نبوده و براى ما حرکت آفرین نیست.
حال شناخت حادثه کربلا و آشنایى با شخصیت امام حسین (ع) و اهداف آن حضرت، گرچه براى سوگوارى و عزادارى براى آن حضرت ضرورت دارد اما شناخت تنها کافى نیست و باید انگیزهاى هم در میان باشد.
افراد بسیارى امام حسین (ع) را مىشناسند ولى انگیزهاى براى سوگوارى و عزادارى آن حضرت ندارند. از این رو سالها در لباس مسلمانى زندگى مىکنند و با امام سوم خود نیز ناآشنا نیستند اما ذرهاى شور و علاقه سوگوارى در وجودشان نیست حتى چه بسا سوگوارى دیگران را به تمسخر مىگیرند و آن را عملى جاهلانه، بىفایده و گاه مضر مىشمارند و مىگویند: امام حسین (ع) یک نهضت و قیامى انجام داد- حالا چه تلخ یا شیرین- هر چه بود، تمام شد و رفت چرا باید بعد از سالها و قرنها سوگوارى کنیم و آن حادثه را زنده نگه داریم؟ این کار چه ضرورتى دارد؟ چه سودى براى امام حسین (ع) و چه فایدهاى براى ما دارد؟
البته بیان راه ایجاد انگیزه عزادارى و سوگوارى، بحث دیگرى است که با موضوع این سؤال بیگانه است. آنچه فعلًا محور سخن ما است، این است که ببینیم عزاداری حسینى به چه انگیزهاى است تا ببینیم آن شناخت و این انگیزه، چه شکل از رفتار سوگوارى و عزادارى را اقتضا مىکند.
دو. انگیزه مسلمانان و شیعیان از عزادارى
انگیزه به «چرایى» و «علت» رفتار اشاره دارد یعنى، وقتى از انگیزه عملى سؤال مىکنیم، منظور این است که چه عاملى باعث بروز این رفتار شده و به این عمل نیرو بخشیده و موجب انجام آن گردیده است. در اینجا نیز خوب است بدانیم که چرا مسلمانان عزادار، به بزرگداشت عاشورا و نهضت حسینى روى آوردهاند.
ابتدا گفتنى است: هر شخصى مىتواند بر اساس سطح شناخت، انگیزهاى شخصى- که صرفاً به ایده فردى خودش مربوط است- به عزادارى بپردازد یعنى، انگیزه مسلمانان از عزادارى، تنوع زیاد دارد. اما در اینجا مقصود از بیان انگیزه مسلمانان از عزادارى و بزرگداشت عاشورا، بیان فهرستوار انگیزههاى موجود و مطرح در سینه مسلمانان نیست بلکه هدف از این تحلیل، بیان آن انگیزهاى است که مىتواند مورد پذیرش و توصیه معارف دینى باشد و یا انگیزه عام و فراگیرى است که تمام مسلمانان و حتى غیرمسلمان سوگوار حسینى براى عزادارى خود بیان مىکنند.
در عمق اندیشه اسلامى و در حافظه انسانها، بزرگداشت حوادث تاریخساز، با سه انگیزه زیر انجام مىپذیرد:
1. زنده نگه داشتن و باز سازى کردن آن حادثه در خاطرهها،
2. حقشناسى از حادثه آفرین و شکر گزارى از وى،
3. عبرتگیرى و الگوسازى براى زندگى امروز و فرداى خود.
از آنجایى که حادثه عاشورا یک نقش تعیین کننده در استمرار رسالت(1) و تعقیب اهداف دین (رشد و هدایت جامعه) در تمام دورههاى حیات بشرى دارد لذا با بزرگداشت آن، به شکلى که حادثه را در اذهان و فضاى زندگى دینى و اجتماعى بازسازى مىکنیم تا الگوى همیشه زنده زندگى باشد.
از جانب دیگر در فضاى ذهنى مسلمانان یک احساس دین و بدهکارى نسبت به امام حسین (ع) وجود دارد و اگر مسلمانى در عزاى حسینى شرکت مىکند، از این رو است که خود را مدیون آن حضرت احساس کرده و براى اداى وظیفه خود سوگوارى مىکند تا وجدان خود را راضى سازد.
البته ممکن است الان آن حادثه براى او هدایتگرى نداشته باشد ولى آن حادثهآفرین به واسطه خدمتى که در آن زمان انجام داده است، همچنان بر او حق دارد و باید حقشناسى خود را به شکل عزادارى (آنگونه که خود حادثهآفرین معین کرده است)(2) ابراز و دین خود را ادا کند.
البته به دنبال بزرگداشت عاشورا و حقشناسى از سرور آزادگان، مىتوان با زنده نگهداشتن پیام عاشورا، از قیام امام حسین (ع) الگو ساخت تا در کشاکش حق و باطل، کارى حسینى نمود.
روشن است که انگیزه عمل، شکل و کیفیت و حتى کمیت رفتار را معین مىکند. ساختمانى که به انگیزه برخوردارى از یک مسکن بنا مىشود، با آن ساختمانى که به منظور یک واحد تجارى بنا مىگردد، کاملًا متفاوت است.
بزرگداشت نهضت حسینى باید به شکلى انجام بگیرد که بتواند اهداف و انگیزهها را تأمین کند. چگونه مىتوان مراسم بزرگداشت حسینى را برگزار نمود تا حقشناسى کرده باشیم؟ چسان باید شهادت حسین بن على را بزرگ داشت و از آن تجلیل نمود تا درس زندگى به آدمیان دهد و امتداد خط رسالت باشد؟
آیا با یک کنسرت مىتوان از حسین بن على (ع) قدردانى کرد و حقشناسى نمود؟ چرا؟ با یک لحظه سکوت چطور؟ با یک مراسم رقص، گپ، شیرینىخورى، تخمه چکانى و چطور؟ با یک مقاله، سمینار و همایش مىشود اهداف امام حسین (ع) را زنده نگهداشت و به خط رسالت تداوم بخشید؟
همانگونه که گذشت شکل و کیفیت عمل، باید به گونهاى باشد که تأمینکننده انگیزه ایجادکننده باشد. لذا برخى از اشکال بزرگداشت، نه تنها انگیزه را به دست نمىدهد بلکه انگیزه را از دست مىدهد. از حسینى که کشته راه عدالت است، نمىتوان با برپایى مراسم شادى قدرشناسى کرد و مکتب و مرام او را زنده نگهداشت
بعضى از اشکال بزرگداشت، گرچه منافاتى با انگیزه عمل ندارد ولى یا فقط گوشهاى از انگیزه را به دست مىدهد و یا اینکه با انگیزه بیگانه است به عنوان مثال یک لحظه «سکوت» چگونه مىتواند استمرار خط امام حسین (ع) و زنده کننده آیین و مرام او باشد؟ یک همایش، یا یک مقاله علمى، اگر چه سطح شناخت از مکتب حسین و اهداف او را افزایش مىدهد اما به تنهایى در عمل کردن بر طبق آیین حسینى و زنده نگهداشتن مرام او کفایت نمىکند.
بسیارى از ما به نیکى گذشت آگاهى داریم لیکن انگیزهاى براى انجام آن نداریم. از طرفى شناخت نهضت حسینى و آگاهى از نقش آن در سعادت دنیوى و اخروى، خود به خود براى ما تحریک و عمل کردن در مسیر امام حسین (ع) را در پى ندارد. هنگامى دانستن و به یاد آوردن خاطره سالار شهیدان ما را به انجام دادن کارى شبیه کار امام حسین (ع) و پیمودن راه او وا مىدارد که در ما انگیزهاى نیز به وجود آید و بر اساسآن ماهم دوست داشته باشیم آن کار را انجام دهیم و در مسیر اهداف ونهضت او گام برداریم. باید عواطف ما تحریک و احساسات ما برانگیخته شود تا مابتوانیم کارى حسینى کنیم و بدین وسیله اداى دین نماییم و یاد خاطره امام حسین (ع) را زنده نگه داریم.
بنابر این زمان این بزرگداشت ها و مراسمها، اداى دین و حقشناسى تلقى مىگردد که حداقل از دو عنصر و گزینه اساسى برخوردار باشد:
1. مبتنى بر شناخت از امام حسین (ع) و نهضت و اهداف او باشد.
2. بعد از شناختدهى و آگاهى بخشى، احساسات و عواطف را جهت حرکت در مسیر آن حضرت تقویت و انسان را به حرکت بر طبق مکتب و مرام امام حسین (ع) تحریک کند یعنى، هم شعور بخشد و هم شور آفریند. شعور حسینى و شور حسینى در فکرها و دلها افکند تا کارى حسینى کنند.
شاید بگویید همراه بودن این مراسم با احساسات و عواطف، مورد قبول است اما چرا از بین احساسات تنها به احساسات منفى (گریه و زارى، مرثیه، روضه و....) روى آورده مىشود؟ و آن شعور با شور و هیجان سوگوارى همراه مىگردد؟
درست است که گریه و خنده و غم و شادى، هر دو حالت احساسى هستند ولى تأثیر آنها یکسان نیست. لذا باید آن احساسى را برگزید که در کنار آن شعور بتواند، غرضى را فراهم سازد و انگیزه مورد نظر را تأمین کند. اگر بزرگداشت امام حسین (ع) با خنده همراه باشد، نمىتواند نهضت حسینى را زنده کند خنده و شادى نمىتواند آدمى را به شهادتطلبى دعوت کند و استقامت و پایدارى و حقطلبى را زنده سازد
از جانب دیگر عمیقترین ارتباط عاطفى و احساسى انسانها در گریه و سوگوارى به دست مىآید و برقرار مىشود یعنى، با هم خندیدن و شادى کردن، نشان از ارتباط عاطفى صادقانه و بىتردید نیست چه بسیار افرادى که در خنده و شادى با شما مشارکت مىورزند ولى عمق دلشان حکایت از ناخرسندى دارد وبه قول معروف هرگز از ته دلشان شاد نیستند در حالى که این اختلاف ظاهر و باطن در حالت عاطفى درونخیز (مانند غم و اندوه و گریه) کمتر رخ مىدهد. از این رو مىگویند: شریک شادى بودن هنر نیست، مهم آن است که شریک غم و ندارى تو باشد. افزون بر این عمق تأثیرپذیرى از حادثه موقعیت مورد نظر نیز در غمگسارى، تجلّى پیدا مىکند، تا در شادى.
با توجّه به این دو نکته، عمق همراهى امام حسین (ع) در حالت گریه نمودار مىشود. گریه و سوگوارى حکایت از همراهى خالصانهترى با غم دیده و مصیبت زده دارد. اگر مىخواهیم همراهى کاملتر و خالصانهتر خود را به اثبات برسانیم، مشارکت در غم و اندوه است نه شریک شادى بودن و بس. بر این اساس مىتوان گفت: بزرگداشتى که در شکل سوگوارى باشد، حکایت بیشترى از زنده نگهداشتن یاد امام حسین (ع) وهمراهى با آن حضرت (ع) دارد و حقشناسى را بهتر به نمایش مىگذارد.
منابع پاسخ:
1. ادوارد جمورى، انگیزش و هیجان، ترجمه براهنى محمدتقى، شرکت سهامى چهر، 1363، ص 32.
2. مهرآرا، علىاکبر، زمینه روانشناسى اجتماعى، انتشارات مهرداد، 1373، ص 184.
3. مصباح، محمدتقى، آذرخشى دیگر از آسمان کربلا، انتشارات مؤسسه آموزش پژوهشى امام خمینى، 1379، ص 20- 11.
4. رسولى محلاتى، سید هاشم، خلاصه تاریخ اسلام، ج 3، انتشارات دفترنشر فرهنگ اسلامى، 1372، ص 91.
پىنوشت
(1) اشاره به حدیث نبوى:» حسین منى و انامن حسین «» حسین ازمن است و من از حسینم «. خلاصه تاریخ اسلام، ج 3، ص 19.
(2) اشاره به متن دعاى عرفه امام حسین که» امام را کشته اشک روان و قرین مصائب و بلایا معرفى مىکند «. مفاتیح الجنان، ص 795.
همه ی مراجع تقلید (به جز صافى و بهجت): اگر به نحو متعارف و غیرلهوى نواخته شود، اشکال ندارد.(1)
صافى و بهجت: استفاده از آن اشکال دارد.(2)
تبصره: هر چند در کلام برخى از مراجع جواز استفاده از ابزارهاى یاد شده مقید به «غیرلهوى» نشده، ولى تردیدى نیست که عبارت مطلق، منظورشان نیست و با استفاده از مسائل دیگر، قید به «غیرلهوى» به دست مىآید.
پىنوشت
(1) امام، استفتاءات، ج 2، مکاسب محرمه، س 27 و 36 /خامنهاى، اجوبة استفتاءات، س 1441/ مکارم، استفتاءات، ج 1، س 516 /نورى، استفتاءات، ج 2، س 604 و 596 و ج 1، س 448 /تبریزى، استفتاءات، س 2009 و صراط النجاة، ج 6، س /1477 فاضل، جامعالمسائل، ج 1، س 2174.
(2) صافى، جامعالاحکام، ج 1، س 1602 و توضیحالمسائل، م 2833 دفتر: بهجت.
الف. محبت و دوستى:
قرآن و روایات، دوستى خاندان رسول اکرم (ص) و اهلبیت (ع) را بر مسلمانان واجب کرده است(1). روشن است که دوستى لوازمى دارد و محبّ صادق، کسى است که شرط دوستى را- چنان که باید و شاید- به جا آورد. یکى از مهمترین لوازم دوستى، هم دردى و هم دلى با دوستان در مواقع سوگ یا شادى آنان است(2) از این رو در احادیث، بر برپایى جشن و سرور در ایام شادى اهلبیت (ع) و ابراز حزن و اندوه در مواقع سوگ آنان، تأکید فراوان شده است.
حضرت على (ع) در روایتى مىفرماید: «شیعه و پیروان ما در شادى و حزن ما شریکند». «یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا»(3) امام صادق (ع) نیز فرمودند: «شیعتنا جزء منا خلقوا من فضل طینتنا یسوؤهم ما یسؤنا و یسرّهم ما یسرّنا»(4) «شیعیان ما پارهاى از خود ما بوده و از زیادى گل ما خلق شدهاند آنچه که ما را بدحال یا خوشحال مىسازد، آنان را بدحال و خوشحال مىگرداند».
این وظیفه عقلانى و شرعى، ایجاب مىکند که در ایام عزادارى اهلبیت (ع)، حزن و اندوه خود را به «زبان حال» یعنى، با اشک، آه و ناله و زارى، از نظر خوراک، با کم خوردن و کم آشامیدن مانند افراد غمزده(5) و از نظر پوشاک، با پوشیدن لباسى که از حیث جنس و رنگ و نحوه پوشش در عرف، حکایتگر اندوه و ناراحتى است، آشکار سازیم.
ب. انسانسازى:
از آنجا که در فرهنگ شیعى، عزادارى باید از سر معرفت و شناخت باشد همدردى با آن عزیزان، در واقع یادآورى فضایل، مناقب و آرمانهاى آنان بوده و بدین شکل، آدمى را به سمت الگوگیرى و الگوپذیرى از آنان سوق مىدهد.
فردى که با معرفت در مجالس عزادارى، شرکت مىکند شعور و شور، شناخت و عاطفه را درهم مىآمیزد و در پرتو آن، انگیزهاى قوى در او پدیدار گشته و هنگام خروج از مراسم عزادارى، مانند محبى مىشود که فعّال و شتابان، به دنبال پیاده کردن اوصاف محبوب در وجود خویشتن است.
ج. جامعهسازى:
هنگامى که مجلس عزادارى، موجب انسانسازى گشت تغییر درونى انسان به عرصه جامعه نیز کشیده مىشود و آدمى مىکوشد تا آرمانهاى اهلبیت (ع) را در جامعه حکمفرما کند.
به بیان دیگر، عزادارى بر اهلبیت (ع) در واقع با یک واسطه زمینه را براى حفظ آرمانهاى آنان و پیاده کردن آنها فراهم مىسازد. به همین دلیل مىتوان گفت: یکى از حکمتهاى عزادارى، ساختن جامعه براساس الگوى ارائه شده از سوى اسلام است.
د. انتقالدهنده فرهنگ شیعى به نسل بعد:
کسى نمىتواند منکر این حقیقت شود که نسل جدید در سنین کودکى، در مجالس عزادارى با فرهنگ اهلبیت (ع) آشنا مىشوند. به راستى عزادارى و مجالس تعزیه، یکى از عناصر و عوامل برجستهاى است تا آموزههاى نظرى و عملى امامان راستین، به نسلهاى آینده منتقل شود. مراسم عزادارى، به دلیل قالب و محتوا، بهترین راه براى تعلیم و تربیت نسل جدید و آشنایى آنان با گفتار و کردار اهلبیت (ع) است.
پىنوشت
(1) نگا: شورى (42) آیه 23 ؛هود (11) آیه 29 ؛ میزانالحکمه، ج 2، ص 632.
(2) نگا: المحبة فى الکتاب والسنة، صص 170- 169 و 181- 281.
(3) بحارالانوار، ج 44، ص 782.
(4) امالى، ص 503.
(5) طبق فرموده امام صادق(ع)به معاویة بن وهب،«عزاداران سیدالشهدا در روز عاشورا از آب و غذا دورى جویند تا آن که یک ساعت از وقت فضیلت نماز عصر بگذرد، و در حد لزوم به غذاى معمول صاحبان مصیبت، سدّ جوع و عطش کنند ».[نگا: تاریخ النیاحة الامام الشهید الحسین بن على، ج 1، صص 751- 951].
Design By : Pichak |