☆★☆ مذهب سرا ☆★☆
1 ـ گریه پیامبر در شهادت حضرت حمزه 10 ـ پیامبر، عمر را به خاطر جلوگیری از گریه زنان نهی میفرماید مسأله انسانسازى، جامعهسازى و انتقال فرهنگ شیعى به نسل بعد در مجالس امام حسین (ع)، قوىتر نیز مىباشد زیرا ماهیت قیام امام حسین (ع) و نیز آموزههاى تربیتى، سیاسى، فرهنگى و اجتماعى عاشورا، در تعالى و بالندگى انسان و جامعه چشمگیر بوده و عناصر رویداد کربلا، مؤلفههاى اساسى و اصلى را در ترسیم فرهنگ شیعى رقم زده است که توسط مراسم سوگوارى به نسل بعد منتقل مىشود. این کار براى چیست و چرا دشمنان ابى عبد الله (علیه¬السلام) را لعن مىکنید؟ این کار نوعى خشونت و بدبینى است. این یک نوع احساسات منفى است و با منش «انسانِ مدرن» نمىسازد. امروز زمانى است که باید با همه مردم با خوشى و شادى و لبخند رفتار کرد. امروز باید دم از زندگى زد، دم از شادى زد، دم از صلح و آشتى زد. این روحیه لعن و تبرّى و پشت کردن به دیگران، خشونتهایى است که به هزار و چهار صد سال پیش، یعنى زمانى که امام حسین (علیه¬السلام) را کشتند برمىگردد و با آن زمان مناسبت دارد. اما امروز دیگر جامعه و مردم این کارها را نمىپسندند. چرا مقیّد به صد لعن هستید؟ اگر قبول داریم که حضرت سیدالشهداء (علیه¬السلام) با شهادت خویش به مقام فنا -که بالاترین مرحله سلوک است- رسیدهاند، دیگر اشک ریختن براى او چه معنا دارد؟ رنگ سیاه از جهات گوناگون، آثار و خواص مختلف دارد و به اعتبار هر یک از این خواص، در مورد یا مواردى خاص، فرد یا گروهى مخصوص براى منظور ویژه خویش از آن بهره مىگیرند. رنگ سیاه از جهتى رنگ پوشش است یعنى، رنگ تیره سبب استتار و اختفا مىگردد و گاه براى چنین امرى به کار گرفته مىشود.(1) نیایش، در طلب گشایش اندوهها وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السّلَامُ فِی اسْتِکْشَافِ الْهُمُومِ: یَا فَارِجَ الْهَمّ، وَ کَاشِفَ الْغَمّ، یَا رَحْمَانَ الدّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ رَحِیمَهُمَا، صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمّدٍ، وَ افْرُجْ هَمّی، وَ اکْشِفْ غَمّی. ترجمه : اى زداینده اندوه، و اى زایل کننده غم، اى بخشنده در دنیا و آخرت، و مهربان در هر دو سراى، بر محمد و آل محمد رحمت فرست، و اندوه مرا بر طرف کن، و غمم را بزداى. اى یگانه، اى یکتا، اى بىنیاز، اى کسى که نزاده و زائیده نشده، و هیچ همتائى نداشته، مرا نگاه دار و پاک ساز، و گرفتاریم را بر طرف کن . محرم، ماه ایثار و از جان گذشتگی است
بی حسین بن علی احساس پیری می کنم / نی که پیری بلکه احساس حقیری می کنم گفت سائل از چه رو محکم به سینه می زنی؟ / گفتم از آینه ی دل گردگیری می کنم امام حسین (ع) : اگر دین ندارید آزاده باشید... پیشاپیش فرا رسیدن ماه محرم ، ماه پیروزی خون بر شمشیر را بر عاشقان آن حضرت تسلیت عرض می نماییم . به مناسبت این ماه مقدس اس ام های ویژه ای را آماده کرده ایم که در ادامه مطلب قابل مشاهده است. محرم آمد و ماه عزا شد ------------------- عالم همه قطره و دریاست حسین ، خوبان همه بنده و مولاست حسین ، ترسم که شفاعت کند از قاتل خویش ، از بس که کَرَم دارد و آقاست حسین پرسش: آیا مراسم عزاداری که در کشور ما برگزار میشود مانند سینهزنی و نوحه خوانی و شمع روشن کردن سابقه تاریخی دارد؟ گفته میشود شمع روشن کردن کار مسیحیان است؟ پاسخ: انسان فطرتاً موجودی است که با رسیدن به مقاصد خود، اعم از مقاصد مادی و معنوی، به اظهار سرور و شادی پرداخته و در مقابل اگر از مقاصد خود دور بیفتد اظهار ناراحتی کرده و انقباض روحی پیدا مینماید، و این تغییر حالت در انسان، امری طبیعی بوده که حتی برای انبیا و اولیای مقرب الهی نیز وجود داشته است. همچنین روشن است اگر انسان چیزی را که داشته است و به آن علاقمند بوده از دست بدهد (چه آن چیز جنبه مادی داشته باشد و یا جنبه معنوی) حزن و اندوه انسان بیشتر میشود، یعنی هر چه انس و الفت به آن بیشتر باشد دوری از آن نیز سنگینتر و غیر قابل تحملتر خواهد بود، از همینرو هر یک از افراد بشر اگر عزیزی را از دست بدهند، به جهت طبیعت وجودی انسان که در هر فردی نهفته است، افسرده و غمگین میشود که البته در همه افراد این حالت افسردگی یکسان نبوده و در هر کس به نحوی ظهور پیدا میکند حتی میبینیم پیامبران الهی نیز از اینکه عزیزی را از دست بدهند، اظهار ناراحتی میکنند، کما اینکه حضرت یعقوب از غم و اندوه یوسف گمگشتهاش، بینایی خود را از دست میدهد که قرآن کریم در اینباره میفرماید: «و ابیضت عیناه من الحزن». بنابراین معلوم میشود که حضرت یعقوب آن قدر گریه کرده و اشک ریخته که چشمان خود را از دست داده است، و یا حتی حضرت رسول گرامی اسلام(ص) در غم از دست دادن فرزندش ابراهیم، گریه کردهاند و با عزاداری مسلمانان و گریه آنها بر شهیدان خود بعد از جنگ احد مخالفت ننموده بلکه در آن حادثه وقتی حضرت رسول اکرم(ص) دید که کسی نیست برای حمزه عزاداری و گریه کند، به عدهای از زنها میگویند برای حمزه نیز عزاداری کنید و خود ایشان به جهت از دست دادن آن سردار دلاور اسلام اندوهگین میشوند.[1] پاورقی: محرم آمد و عیدم عزا شد حسینم وارد کر ب بلا شد بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا...
حمزه فرزند عبدالمطلب، از چهرههاى برجسته و قهرمان اسلام بود که در نبرد اُحد به شهادت رسید. رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم در شهادت عموى خویش بسیار غمگین شد و او را سیدالشهداء نامید و در فراقش گریست.
در جنگ اُحد خبر شهادت حمزه عموی رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم تأثیری شگرف بر قلب و روح آن حضرت گذاشت، زیرا یکی از بزرگترین مدافعان مکتب توحید و حامیان راستین خویش را از دست داده بود.
بنابراین، عکس العمل فرستاده حق و پیامبر بزرگ الهی در مقابل این حادثه دردناک سرمشقی جاودانه برای پیروان او خواهد شد.
حلبی در سیره خود مینویسد:
پیامبر چون پیکر خونین حمزه را یافت گریست و چون از مثله کردن او آگاهى یافت با صداى بلند گریه سر داد.
این گریه و ناله از سوی آن حضرت برای عزای عمویش حمزه آنقدر شدید بوده است که ابن مسعود میگوید:
ندیدیم پیامبر بر کسی گریه کند، آنگونه که با شدّت در شهادت عمویش حمزه اشک میریخت، بدن حمزه را به طرف قبله قرار داد، سپس کنار آن قرار گرفته و با صدای بلند گریه کرد تا حال غش به آن حضرت دست داد، و خطاب به جسد عمویش میفرمود: ای عموی پیامبر خدا، ای حمزه! ای شیر خدا و شیر پیامبر خدا، ای حمزه! ای کسی که کارهای نیکو انجام میدادی، ای حمزه! ای کسی که سختیها و مشکلات را برطرف میکردی، ای حمزه! ای کسی که سختیها را از رسول خدا دور میکردی.
اما اصل جریان گریه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم بر حمزه از اینجا آغاز شد که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم در بازگشت از اُحد صدای گریه را از خانههای مردم مدینه بر شهدا شنید:
رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم از کنار خانههایی از أنصار (بنى عبد الأشهل وبنى ظفر) عبور میکردند که صدای بکاء و نوحه بر کشتهگان خودشان را شنیدند. چشمان رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم پر از اشک شد و فرمود: عمویم حمزه گریه کن ندارد. و چون سعد بن معاذ و أسید بن حضیر به خانههای بنى عبد الأشهل بازگشتند زنانشان را أمر کردند تا غم و اندوه خود را در سینهها حبس کنند و ابتدا برای عموی رسول خدا صلى الله علیه وسلم عزاداری کنند.
از آن به بعد کسانی که سخن پیامبر را شنیده بودند قبل از گریه بر هر شهیدی اوّل برای حمزه عزاداری میکردند:
هیچ زنی از انصار بعد از شنیدن فرمایش رسول خدا که عمویم حمزه گریهکن ندارد، بر مردهای گریه نمیکرد، مگر اینکه اوّل برای حمزه عزاداری میکرد.
استمرار گریه براى حمزه در تمام عزاها:
ابن کثیر مىگوید: تا به امروز زنان انصار پیش از گریه بر مردگان خویش، نخست بر حمزه مىگریند.
ابن عمر روایت نموده رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم چون از اُحد بازگشت زنان أنصار را مشاهده نمود که بر کشتههای خود گریه میکنند. رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم فرمود: حمزه گریه کن ندارد. رسول خدا صلّی الله علیه وآله بعد از مقداری استراحت متوجه شدند که زنها برای حمزه گریه میکنند.
از آن روز تاکنون زنان ابتدا برای حمزه و سپس برای کشتههای خود عزاداری میکنند.
ابن کثیر بعد از نقل این خبر اینگونه نظر میدهد:
این روایت شرط صحت را بر اساس قواعد مسلم را دارد.
واقدی نیز میگوید تا زمان ما این رویه ادامه دارد که ابتدا برای حمزه و سپس برای کشتههای خود عزاداری میکنند:
از آن زمان تاکنون زنان ابتدا برای حمزه گریه و عزاداری میکنند.
ابن سعد هم همین مطلب را گفته است:
از آن روز به بعد است که انصار ابتدا برای حمزه وسپس برای کشته خود گریه میکنند.
آیا این عمل رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم دلیل بر مشروعیّت ندبه و گریه و عزاداری نیست؟
اهل ایمان و پیروان راستین پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله وسلّم سنّت عملی آن حضرت را ملاک اعمال دین میدانند، بنابراین، سیره عملی آن حضرت در اقامه عزاداری و گریه در شهادت عمویش حمزه میتواند ملاک مشروعیّت عزاداری در مرگ و شهادت بزرگان دین و اولیاء الهی باشد.
2 ـ گریه پیامبر در شهادت جعفر بن أبی طالب
جعفر بن أبی طالب نیز از فرماندهان جنگ موته بود، که رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم با شنیدن خبر شهادتش به دیدن فرزندانش رفت، وقتی که وارد خانه شد فرزندان جعفر را صدا زد، آنان را میبوئید در حالیکه اشک از چشمان مبارکش جاری بود.
أسماء همسر جعفر احساس کرد که برای همسرش اتفاقی افتاده است، لذا سؤال کرد:
پدر و مادرم فدایت شوند، آیا از جعفر و یارانش خبری شنیدهای؟
فرمود: بلی، امروز به شهادت رسیدهاند.
أسماء فریادش بلند شد، زنها دورش حلقه زدند، فاطمه زهراء سلام الله علیها وارد منزل شد و گریه میکرد، و میفرمود: وای عمویم!
پیامبر فرمود: گریه کنندگان باید بر همانند جعفر گریه کنند.
نمونههای ذکر شده علاوه بر سنّت و روش عملی رسول خدا، تأیید مراسم عزاداری و گریه بر مردگان، تقریر و امضاء آن حضرت نیز به حساب میآید؛ زیرا از ندبه و گریه صاحبان مصیبت نهی نفرمود، بلکه فراتر از آن دستور به گریه و عزاداری را هم صادر فرمود.
3 ـ گریه پیامبر در شهادت زید بن حارثه
زید بن حارثه نیز از فرماندهان جنگ موته بود که به دستور رسول خدا و به همراهی جعفر بن أبی طالب، و عبد اللّه بن رواحه، رهبری جنگ را به عهده گرفت، زمانی که خبر شهادت او اعلام شد رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم به منزل وی تشریف برد، دختر زید با دیدن پیامبر اکرم بغض، گلویش را گرفت و بلند بلند گریه کرد، پیامبر هم گریه کرد، سؤال کردند، چرا گریه میکنید؟ فرمود:
علاقه و محبّت دوست است به دوست.
4 ـ گریه پیامبر در مرگ فرزند خویش ابراهیم
ابراهیم تنها پسرى بود که در مدینه نصیب رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم شد، اما در یک سالگى درگذشت و پدر را در غم فقدان خویش به سوگ نشاند.
ابراهیم از مادری به نام «ماریه» به دنیا آمد، بیش از 18 ماه از عمرش نگذشته بود که دست قضا او را از پدر گرفت، آن حضرت در مرگ فرزند خردسالش گریان بود که عبد الرحمان بن عوف از گریه حضرت تعجّب کرد، عرض کرد: آیا شما هم در مرگ فرزند گریه میکنید؟ حضرت فرمود: ای پسر عوف، اشک ریختن در مرگ فرزند لطف و رحمت خداوند است سپس فرمود:
چشم گریه میکند، و دل غمگین و محزون میشود، ولی سخنی نمیگوییم مگر آنچه که خدا را راضی کند، ای ابراهیم ما در فراق تو محزون و غمگین هستیم.
5 ـ گریه پیامبر بر عبدالمطلب
پس از درگذشت حضرت عبدالمطلب، رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم بر جد عزیزش گریست؛ ام ایمن مىگوید:
من پیامبر را دیدم که در زیر جنازه عبدالمطلب راه مىرفت و مىگریست.
6 ـ گریه پیامبر بر ابوطالب
درگذشت ابوطالب، عموى با ایمان و حامى عزیز پیامبر، نیز بر آن حضرت بسیار گران آمد، امیر المؤمنین علیه السّلام مىفرماید:
چون خبر رحلت پدرم ابوطالب را به پیامبر دادم، ایشان گریست و فرمود:
او را غسل دهید و کفن کنید و به خاک بسپارید، خداوند او را بیامرزد و مورد رحمت خویش قرار دهد.
7 ـ گریه پیامبر بر مادرش آمنه
روزى رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم قبر مادر عزیز خود آمنه را در ابواء زیارت کرد. به گفته مورخان، آن حضرت در کنار قبر مادر گریست و همراهان خود را نیز به گریستن انداخت.
المستدرک، ج 1،ص 357 ـ تاریخ المدینه، ابن شبّه، ج 1، ص 118.
8 ـ گریه پیامبر بر فاطمه بنت اسد
فاطمه بنت اسد، همسر ابوطالب و مادر امیرالمؤمنین علیه السّلام، نزد پیامبر بسیار محبوب بود، همو در سرپرستى رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم بسیار اهتمام ورزید. چون فاطمه در سال سوم هجرى درگذشت، پیامبر که او را همچون مادر خویش مىدانست از رحلتش بسیار اندوهناک شد و گریست، مورخان مىگویند:
پیامبر بر او نماز خواند و در قبرش خوابید و بر او گریست.
9 ـ گریه پیامبر بر عثمان بن مظعون
حاکم در مستدرک میگوید:
رسول خدا صلی الله علیه وآله بعد از مرگ عثمان بن مظعون او را بوسید و برای او گریست.
11 ـ گریه پیامبر بر سعد بن ربیع شهید اُحد
حاکم در مستدرک به نقل از جابر بن عبد الله انصاری مینویسد:
هنگامیکه سعد بن ربیع در جنگ اُحد به شهادت رسید، رسول الله صلی الله علیه وآله به مدینه مراجعت نمود... آن حضرت به خانه او وارد شد ما هم به همراه او وارد خانه شدیم. جابر میگوید: به خدا سوگند در آنجا نه زیراندازی و اثاثیهای وجود داشت. ما در کنار حضرت نشستیم و آن حضرت در باره شخصیت سعد بن ربیع سخن میگفت و برای او طلب رحمت میکرد،... هنگامی که زنان این جملات را از حضرت شنیدند، شروع کردند به گریه نمودن و در این حال چشمان حضرت نیز پر از اشک شد. و حضرت از گریه نمودن زنان نیز ممانعت ننمودند.
در متن زیر شاهدیم که عمر در محضر رسول خدا صلی الله علیه وآله از گریه جمعی از زنان که در تشیع جنازهای شرکت نمودهاند جلوگیری میکند اما رسول خدا صلی الله علیه وآله عمر را از این کار نهی میفرماید.
رسول خدا صلی الله علیه وآله برای تشیع جنازهای خارج شدند و به همراه او عمر هم حاضر بود. در این حال صدای زنان به گوش رسید که گریه میکردند عمر با شدت با آنها برخورد نمود. رسول خدا صلی الله علیه وآله به عمر فرمود: آنها را رها کن که چشم اشکبار است و جانها مصیبت زده و تازه از دست دادهاند.
از عبارت فوق استفاده میشود که قول به حرمت بکاء بر میت که از سوی بعضی مطرح میشود چه بسا برگرفته از این عمل عمر باشد، اما با وجود نهی رسول خدا از این عمل عمر، همچنان دیده میشود که بعضی با استناد به فعل او از گریه برای میت ممانعت میورزند.
11 ـ پیامبر اشک را رحمت الهی میداند
دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله پیغام برای آن حضرت فرستاد که فرزندم را میخواهند دستگیر کنند به سراغ ما بیا [و کمکمان کن] رسول خدا صلی الله علیه وآله در پاسخ، کسی را فرستاد تا به او سلام برساند و به او بگوید: همه چیز از خداست هر چه را بخواهد میگیرد و هر چه را بخواهد عطا میکند و برای هر چیزی وقت و زمان مشخصی است، پس بهتر است که صبر پیشه کنی.
دوباره دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله به دنبال آن حضرت فرستاد و او را قسم داد که بیاید، از این رو حضرت برخاست و در حالی که سعد بن عباده و معاذ بن جبل و أبی بن کعب و زید بن ثابت و چند شخص دیگر به همراه او بودند به سوی خانه او رفتند، رسول الله صلی الله علیه وآله آن کودک را به مادرش برگرداند و این در حالی بود که حضرت نفس نفس میزد و اشک نیز از چشمانش جاری گردید، سعد عرض کرد: یا رسول الله! این اشک و گریه برای چیست؟ حضرت فرمود: این رحمتی است که خداوند در قلوب بندگانش قرار میدهد، و خداوند به آن بندگانی رحم میکند که آنها به دیگران رحم کنند.
با توجّه به بیانات، سخنان و شعارهاى عاشورا، مىتوان عناصر انسانساز، جامعهساز و فرهنگساز را ملاحظه کرد مواردى چون:
عبادت، ایثار، شجاعت، توکل، صبر، امر به معروف و نهى از منکر، نابودى اسلام در شرایط سلطه یزیدیان، حرمت بیعت با کسى چون یزید، شرافت مرگ سرخ بر زندگى ذلّتبار، اندک بودن انسانهاى راستین در صحنه امتحان، لزوم شهادتطلبى در عصر حاکمیت باطل، زینت بودن شهادت براى انسان، تکلیف مبارزه با سلطه جور و طغیان، اوصاف پیشواى حق، تسلیم و رضا در برابر خواسته خدا، همراهى شهادتطلبان در مبارزات حقجویانه، حرمت ذلّتپذیرى براى آزادگان و فرزانگان مؤمن، پل بودن مرگ براى عبور به بهشت برین، آزادگى و جوانمردى، یارى خواهى از همه و همیشه در راه احقاق حق.(1)
درس آزادى به دنیا داد رفتار حسین بذر همت در جان افشاند، افکار حسین
گر ندارى دین به عالم، لااقل آزاده باش این کلام نغز مىباشد زگفتار حسین
مرگ با عزّت زعیش در مذلّت بهتر است نغمهاى مىباشد از لعل درربار حسین
در عین حال موارد ذیل علاوه بر موارد پیش گفته، مىتوانند حکمت عزادارى بر امام حسین (ع) را تبیین کنند:
1. نوعى اعتراض به ظالمان زمان و حمایت از مظلومان جهان
2. عامل تقویت حس عدالتخواهى و انتقامجویى از ستمگران
3. زمینهساز اجتماع شیعیان جهت پیروى و دفاع از حق
پىنوشت
(1) در این خصوص نگا: فرهنگ عاشورا، صص 271- 268 حسین، عقل سرخ، صص 119- 77 امام حسن و امام حسین(ع)، صص 611- 121.
همان گونه که سرشت انسان فقط از «شناخت» ساخته نشده است، تنها از احساسات و عواطف «مثبت» هم ساخته نشده است. همچنان که خدا استعداد خندیدن به ما داده، استعداد گریه کردن هم به ما عطا فرموده است. در جاى خودش باید خندید و به جاى خود هم باید گریست. تعطیل کردن بخشى از وجودمان، به این معنا است که از دادههاى خدا در راه آنچه آفریده شده استفاده نکنیم.
دلیل اینکه خدا در ما گریه را قرار داده، این است که در مواردى باید گریه کرد. البته مورد آن را باید پیدا کنیم و مگر استعداد گریه در وجود ما لغو خواهد بود. خدا چرا در انسان این احساس را قرار داده است که به واسطه آن، حزن و اندوه پیدا مىکند و اشک از دیدگانش جارى مىشود؟ معلوم مىشود گریه کردن نیز در زندگى انسان، جاى خود را دارد. گریه براى خدا، به انگیزه خوف از عذاب یا شوق به لقاى الهى و شوق به لقاى محبوب، در تکامل انسان نقش دارد. انسان در اثر دلسوزى نسبت به محبوب مصیبت دیده خود، رقّت پیدا مىکند این طبیعت انسان است که در مواردى باید رقّت قلب پیدا کند و در اثر آن گریه سر دهد.
خداوند در ما محبّت را آفریده است تا نسبت به کسانى که به ما خدمت مىکنند، نسبت به کسانى که کمالى دارند - خواه کمال جسمانى یا کمال عقلانى یا روانى و یا عاطفى- به ابراز علاقه و محبّت بپردازیم.
هنگامى که انسان احساس مىکند، در جایى کمالى و یا صاحب کمالى یافت مىشود، نسبت به آن کمال و صاحب کمال محبّت پیدا مىکند. علاوه بر آن در وجود انسان نقطه مقابل محبّت به نام «بغض و دشمنى» قرار داده شده است. همان گونه که فطرت انسان بر این است که کسى را که به او خدمت مىکند دوست بدارد فطرتش نیز بر این است که کسى را که به او ضرر مىزند، دشمن بدارد.
البته ضررهاى مادى دنیوى براى مؤمن اهمیتى ندارد. چون اصل دنیا براى او ارزشى ندارد. اما دشمنى که دین و سعادت ابدى را از انسان بگیرد، آیا قابل اغماض است؟ قرآن مىفرماید: «ان الشیطان لکم عدو فاتخذوه عدواً»(1) شیطان دشمن شما است، شما هم باید با او دشمنى کنید. با شیطان دیگر نمىشود لبخند زد و کنار آمد، وگرنه انسان هم مىشود شیطان.
اگر باید با اولیاى خدا دوستى کرد، با دشمنان خدا هم باید دشمنى کرد. این فطرت انسانى است و عامل تکامل و سعادت انسانى است. اگر «دشمنى» با دشمنان خدا نباشد، به تدریج رفته رفته رفتار انسان با آنها دوستانه مىشود و در اثر معاشرت، رفتار آنها را مىپذیرد و حرفهاى آنان را قبول مىکند. کم کم شیطان دیگرى مثل آنها مىشود.
به عبارت دیگر، دشمنى با دشمنان، سیستمى دفاعى در مقابل ضررها و خطرها ایجاد مىکند. بدن انسان همان گونه که عامل جاذبهاى دارد که مواد مفید را جذب مىکند، یک سیستم دفاعى نیز دارد که سموم و میکربها را دفع مىکند. این سیستم با میکرب مبارزه مىکند و آنها را مىکشد. کار گلبولهاى سفید همین است. اگر سیستم دفاعى بدن ضعیف شد، میکربها رشد مىکنند. رشد میکربها به بیمارى انسان منجر مىشود و انسان بیمار ممکن است با مرگ رو به رو شود.
اگر بگوییم ورود میکرب به بدن ایرادى ندارد به میکرب خوش آمد گفته و بگوییم مهمان هستید احترامتان واجب است آیا در این صورت بدن سالم میماند؟
باید میکرب را از بین برد. این سنّت الهى است. این تدبیر و حکمت الهى است که براى هر موجود زندهاى، دو سیستم در نظر گرفته است: یک سیستم براى جذب و دیگرى سیستم دفع. همان طور که جذب مواد مورد نیاز، براى رشد هر موجود زنده اى لازم است، دفع سموم و مواد مضر از بدن هم لازم است. اگر انسان سموم را دفع نکند، نمىتواند به حیات خود ادامه دهد.
موجودات زنده قوه دافعه دارند. این قوه دافعه به خصوص در حیوانات و انسان همین نقش را ایفا مىکند. در روح انسان نیز باید چنین استعدادى وجود داشته باشد. باید یک عامل جاذبه
روانى داشته باشیم تا از کسانى که براى ما مفید هستند، خوشمان بیاید، دوستشان بداریم، به آنها نزدیک شویم. از آنان علم، کمال، ادب، معرفت و اخلاق فرا بگیریم.
چرا انسان باید افراد و امور پسندیده را دوست دارد؟ براى اینکه وقتى به آنان نزدیک مىشود، از آنها استفاده مىکند. نسبت به خوبانى که منشأ کمال هستند و در پیشرفت جامعه مؤثرند باید ابراز دوستى کرد و در مقابل، باید عملًا با کسانى که براى سرنوشت جامعه مضر هستند دشمنى کرد: «قد کانت لکم اسوة حسنة فى ابراهیم و الذین معه اذ قالوا لقومهم انّا بُرَءاء منکم و ممّا تعبدون من دون اللّه، کفرنا بکم و بدا بیننا و بینکم العداوة و البغضاء ابداً حتّى تؤمنوا باللّه وحده»(2).
قرآن مىفرماید شما باید به حضرت ابراهیم (علیه¬السلام) و یاران او تأسى کنید. مىدانید که حضرت ابراهیم (علیه-السلام) در فرهنگ اسلامى جایگاه بسیار رفیعى دارد. پیغمبر اکرم (صلی¬الله¬علیه¬و¬آله) هم مىفرمود من تابع ابراهیم (علیه¬السلام) هستم.
اسلام هم نامى است که حضرت ابراهیم (علیه¬السلام) به این دین و آیین داد: «هوسمّاکم المسلمین من قبل»(3) خداوند مىفرماید شما باید به ابراهیم (علیه¬السلام) تأسى کنید. کار ابراهیم (علیه¬السلام) چه بود؟ ابراهیم (علیه¬السلام) و یارانش به بتپرستانى که با آنها دشمنى کردند و ایشان را از شهر و دیار خود بیرون راندند، گفتند: «انّا بُرَءاء منکم» ما از شما بیزاریم. اعلان برائت کردند. بعد به این هم اکتفا نمىکند، مىفرماید: بین ما و شما تا روز قیامت دشمنى و کینه برقرار است مگر اینکه دست از خیانتکارى خود بردارید.
تنها دوستى دوستان خدا کافى نیست اگر دشمنى با دشمنان خدا نباشد، دوستى دوستان هم از بین خواهد رفت. اگر سیستم دفاعى بدن نباشد، آن سیستم جذب هم نابود خواهد شد. آنچه مهم است این است که ما جاى جذب و دفع را درست بشناسیم.
گاهى متأسفانه امور مشتبه مىشود. در موردى که باید جذب کنیم، عملًا به دفع مىپردازیم. کسى که از روى نادانى سخنى به اشتباه و خطا گفته و لغزشى براى او پیش آمده و بعد هم پشیمان گردیده است و یا اگر براى او توضیح دهیم، از روى انصاف قبول خواهد کرد نسبت به چنین کسى نباید دشمنى کرد. صرف اینکه کسى مرتکب گناهى شد، نباید او را از جامعه طرد کرد بلکه باید در صدد اصلاح او برآییم. او بیمارى است که باید به پرستارىاش پرداخت. در این مورد جاى اظهار دشمنى نیست مگر کسى که تعمُّد داشته باشد و به طور علنى گناه را در جامعه رواج دهد. این دیگر خیانت است، و باید با چنین شخصى دشمنى کرد.
ما نمىتوانیم از برکات حسینى استفاده کنیم مگر اینکه اول دشمنان او را لعن کنیم، بعد بر او سلام بفرستیم. قرآن هم اول مىفرماید: «أشدّاء على الکفّار»،(4) بعد مىفرماید: «رحماء بینهم».(5) پس در کنار سلام، باید لعن هم باشد. در کنار ولایت، تبرّى و اظهار دشمنى نسبت به دشمنان اسلام نیز باید باشد.
پىنوشت
(1) فاطر (35)، آیه 6.
(2) سوره ممتحنه (60)، آیه 4.
(3) سوره حج (22)، آیه 78.
(4) فتح (48)، آیه 29.
(5) همان.
این سخن از دو جهت ناصواب است: نخست آن که حکمت گریه بر اباعبدالله (علیه¬السلام) تنها به جهت قربانى شدن، مظلومیت و به اسارت درآمدن خانواده ایشان نبود ثانیاً امامان (علیهم¬السلام) پس از حضرت حسین (علیه¬السلام)- که در مقام حق الیقین بودند و هیچ غیبى از آنان مستور نبود- علاوه بر توصیه به گریه بر اباعبدالله (علیه¬السلام) خود نیز بر این واقعه مىگریستند و مجالس سوگوارى برپا داشته و به دیگران نیز توصیه مىکردند. آیا آنان از حکمتها و باطن ماجراى کربلا بىاطلاع بودند؟ به نظر مىرسد گریه بر اباعبدالله (علیه¬السلام) حکمتهاى دیگرى نیز دارد، که امامان (علیهم¬السلام) این گونه آن را به پیروان خود آموزش مىدادند.
به بیان دیگر، حماسه عاشورا، رخدادى دو پهلو است و اگر این جریان را از یک سو بررسى کنیم، به این نتیجه مىرسیم که امام حسین (علیه¬السلام) شهید شد و فرزندانش کشته شده و اهل و عشیرهاش به اسارت درآمدند و یزید بن معاویه پیروز و غالب گشت. اگر گریه بر اباعبدالله (علیه¬السلام) از این دید تحلیل شود، این اشک و آه صرفاً بروز عاطفه انسانى است بر این که فردى مورد شکنجه بدنى و روحى قرار گرفت و به طرز ناگوارى به قتل رسید.
از این زاویه، گریه صرفاً درد دل و همدردى با صاحبان درد است. این گریه با گریه بر کشته شدگان حلبچه یا هیروشیما تفاوتى ندارد، تنها تفاوت در شدّت درد و روش کشته شدن است.
امّا اگر واقعه عاشورا را از زوایه دیگرى بررسى کنیم، مىبینیم که در آنجا پیروزى از آن امام حسین (علیه¬السلام) است و این یزید و کارگزاران او هستند که شکست خوردند. در واقع از این نگاه، واقعه عاشورا پیروزى صفات حسنه در درجه اعلاى خود، بر صفات رذیله در درجه ادناى خود بود.
در این صورت گریه با این دیدگاه، دیگر گریه بر اساس عاطفه نخواهد بود و صرفاً تراژدى و همدردى و همسویى با صاحبان درد از روى احساسات نیست، تا بگوییم آن حضرت که به مقام فنا نایل شد، دیگر گریه براى او چه حکمتى دارد؟
گذشته از اینکه امام حسین (علیه¬السلام) به مقام بقا بعد از فنا و توحید جامع که اسم جامع الله است، رسید. مقامى است که تنها شایسته پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) و دیگر چهارده معصوم (علیهم السلام) است. از این رو گریه براى امام حسین (علیه¬السلام) تجلى محبت به صفات خدا و راهیابى به فضایل است. و بیزارى از رذایل و دشمنان خداست.
رنگ سیاه از جهت دیگر، رنگ هیبت و تشخص است و ازاینرو، لباس رسمى شخصیتها نوعاً سیاه یا سرمهاى سیر است، و در نقلهاى تاریخى موارد فراوانى را مىتوان یافت که براى نشان دادن هیبت و تشخص فرد، گروه، حکومت یا مسألهاى از این رنگ استفاده مىشده است.(2)
یکى دیگر از خواص و آثار رنگ سیاه، آن است که این رنگ به صورت طبیعى، رنگى حزنآور و دلگیر و مناسب عزا و ماتم است. از همین رو، بسیارى از مردم جهان، از این رنگ به عنوان اظهار غم و اندوه از مرگ دوستان و عزیزان خود سود مىجویند.
امّا باید توجه داشت که انتخاب رنگ سیاه در ایام سوگوارى- علاوه بر نکته فوق- علتى منطقى- عاطفى نیز دارد و آن عبارت است از این حقیقت که کسى که در ماتم عزیزان خویش، جامه سیاه مىپوشد و در و دیوار را سیاهپوش مىکند، با این عمل مىخواهد بگوید و بفهماند که: «تو، مایه روشنى چشم من و در حکم فروغ دیدگان من بودى و دفن پیکر تو در دل خاک بسان افول ماه و خورشید در چاه مغرب، سینه حیات و زندگى را در چشمم تیره و تار ساخته و زمین و زمان را در سیاهى و ظلمت فرو برده است».
چنان که حضرت زهرا (س) در روز هشتم رحلت حضرت رسول (ص) بر سر قبر آن حضرت رفت و فریاد برآورد: «یا ابتاه انقطعت بک الدنیا بانوارها و زوت زهرتها و کانت ببهجتک زاهرة فقد اسود نهارها، فصار یحکى حنادسها رطبها و یابسها و الأسى لازمنا»(3) «اى پدر تو رفتى و با رفتن تو، دنیا روشنىهاى خویش را از ما برگرفت و نعمت و خوشىاش را از ما دریغ کرد. جهان، به حسن و جمال تو، روشن و درخشان بود [ولى اکنون با رفتن تو] روز روشن آن سیاه گشته و تر و خشکش حکایت از شبهاى بس تاریک دارد و حزن و اندوه، همواره، ملازم ما است».
بى مهر رخت، روز مرا نور نمانده است و ز عمر، مرا جز شب دیجور نمانده است
بنابراین، سیاهپوشى، به دلیل رمز و رازى که در این رنگ نهفته است به عنوان یک رسم طبیعى و سنت منطقى نشان حزن و اندوه دارد و پیروان اهلبیت (ع) در ایام عزادارى، لباس سیاه بر تن مىکنند زیرا لباس سیاه، نشانه عشق و دوستى به ساحت آنان، اعلام جانبدارى از سرور آزادگان، در جبهه ستیز حق و باطل و اظهار تیره شدن آفاق حیات معنوى است.(4)
لباس مشکین در عزادارى امامان نور (ع)- خصوصاً سالار شهیدان- جسمى تیره، ولى جانى روشن دارد. در ظاهر سیاه است ولى در باطن سپید و چه خوش گفته است شیخ محمود شبسترى در گلشن راز:
سیاهى گر بدانى نور ذات است به تاریکى درون، آب حیات است
چه مىگویم، که هست این نکته باریک شب روشن میان روز تاریک
پىنوشت
(1) نگا: یادداشتهایى در زمینه فرهنگ و تاریخ، صص 272- 372.
(2) ابن اثیر یکى از مورخان برجسته مىنویسد: ابومسلم خراسانى روزى خطبه خواند. مردى برخاست و پرسید: این علامت سیاه که بر تو مىبینم، چیست؟ گفت: ابوزبیر از جابر بن عبدالله انصارى روایت کرده است که گفت: پیغمبر(ص)هنگام فتح مکه عمامه سیاهى بر سر داشت و این لباس هیبت و لباس دولت است.(ترجمه الکامل، ج 9، ص 411).
(3) بحارالانوار، ج 43، صص 471- 081.
(4) نگا: سیاهپوشى در سوگ ائمه نور، صص 13- 35.
یَا وَاحِدُ یَا أَحَدُ یَا صَمَدُ یَا مَنْ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ، اعْصِمْنِی وَ طَهّرْنِی، وَ اذْهَبْ بِبَلِیّتِی. وَ اقْرَأْ آیَةَ الْکُرْسِیّ وَ الْمُعَوّذَتَیْنِ وَ قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ، وَ قُلْ
اللّهُمّ إِنّی أَسْأَلُکَ سُؤَالَ مَنِ اشْتَدّتْ فَاقَتُهُ، وَ ضَعُفَتْ قُوّتُهُ، وَ کَثُرَتْ ذُنُوبُهُ، سُؤَالَ مَنْ لَا یَجِدُ لِفَاقَتِهِ مُغِیثاً، وَ لَا لِضَعْفِهِ مُقَوّیاً، وَ لَا لِذَنْبِهِ غَافِراً غَیْرَکَ، یَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ أَسْأَلُکَ عَمَلًا تُحِبّ بِهِ مَنْ عَمِلَ بِهِ، وَ یَقِیناً تَنْفَعُ بِهِ مَنِ اسْتَیْقَنَ بِهِ حَقّ الْیَقِینَ فِی نَفَاذِ أَمْرِکَ.
اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمّدٍ، وَ اقْبِضْ عَلَى الصّدْقِ نَفْسِی، وَ اقْطَعْ مِنَ الدّنْیَا حَاجَتِی، وَ اجْعَلْ فِیمَا عِنْدَکَ رَغْبَتِی شَوْقاً إِلَى لِقَائِکَ، وَ هَبْ لِی صِدْقَ التّوَکّلِ عَلَیْکَ.
أَسْأَلُکَ مِنْ خَیْرِ کِتَابٍ قَدْ خَلَا، وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرّ کِتَابٍ قَدْ خَلَا، أَسْأَلُکَ خَوْفَ الْعَابِدِینَ لَکَ، وَ عِبَادَةَ الْخَاشِعِینَ لَکَ، وَ یَقِینَ الْمُتَوَکّلِینَ عَلَیْکَ، وَ تَوَکّلَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْکَ.
اللّهُمّ اجْعَلْ رَغْبَتِی فِی مَسْأَلَتِی مِثْلَ رَغْبَةِ أَوْلِیَائِکَ فِی مَسَائِلِهِمْ، وَ رَهْبَتِی مِثْلَ رَهْبَةِ أَوْلِیَائِکَ، وَ اسْتَعْمِلْنِی فِی مَرْضَاتِکَ عَمَلًا لَا أَتْرُکُ مَعَهُ شَیْئاً مِنْ دِینِکَ مَخَافَةَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ.
اللّهُمّ هَذِهِ حَاجَتِی فَأَعْظِمْ فِیهَا رَغْبَتِی، وَ أَظْهِرْ فِیهَا عُذْرِی، وَ لَقّنّی فِیهَا حُجّتِی، وَ عَافِ فِیهَا جَسَدِی.
اللّهُمّ مَنْ أَصْبَحَ لَهُ ثِقَةٌ أَوْ رَجَاءٌ غَیْرُکَ، فَقَدْ أَصْبَحْتُ وَ أَنْتَ ثِقَتِی وَ رَجَائِی فِی الْأُمُورِ کُلّهَا، فَاقْضِ لِی بِخَیْرِهَا عَاقِبَةً، وَ نَجّنِی مِنْ مَضَلّاتِ الْفِتَنِ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرّاحِمِینَ.
وَ صَلّى اللّهُ عَلَى سَیّدِنَا مُحَمّدٍ رَسُولِ اللّهِ الْمُصْطَفَى وَ عَلَى آلِهِ الطّاهِرِینَ.
و آیة الکرسى و معوذتین و قل هو الله احد را بخوان و بگو:
خدایا من از تو مسئلت مىکنم، همچون سؤال کسى که احتیاجش سخت، و نیرویش سست، و گناهانش انبوه شده همچون سؤال کسى که براى حاجت خود فریاد رسى، و براى ناتوانیش نیرو دهندهاى، و براى گناهش آمرزندهاى جز تو نمىیابد. اى صاحب جلال و اکرام. توفیق عملى را از تو مىخواهم که بوسیله آن هر که آن را بجا آورد او را دوست دارى.
و یقینى را که هر کس در جریان قضاى تو به آن متیقن شود او را بدان وسیله سود دهى.
خدایا، رحمت فرست بر محمد و آل محمد و دلم را بسوى راستى فرا کش، و حاجتم را از دنیا بگسل و رغبتم را از سر شوق به لقایت در آنچه نزد تو است. قرار ده، و صدق توکل بر خویش را بر من ارزانى دار. ترا از خیر سرنوشت گذشته مسئلت مىکنم، و از شر آن بتو پناه مىبرم. ترس عبادتکاران ترا. و عبادت خاشعان در پیشگاه ترا، و یقین توکل کنندگان بر ترا، و توکل مؤمنان بتو را، از تو مسئلت دارم.
خدایا رغبت مرا در مسئلتم مانند رغبت دوستانم در مسئلتهاشان، و ترسم را مانند ترس اولیائت قرار ده، و مرا در خشنودى خود چنان بکار دار که با وجود آن چیزى از دین تو را به علت ترس از آفریدهاى ترک نکنم.
خدایا این حاجت من است، پس رغبتم را در آن عظیم ساز، و عذر مرا در آن، آشکار گردان. و حجتم را در آن بر زبانم گذار و بدنم را در آن عافیت بخش.
خدایا هر که صبح کند در حالى که به غیر از تو اعتماد و امیدى داشته باشد، پس من صبح کردم. در حالى که اعتماد و امیدم در همه کارها توئى. پس به نیک فرجامترین آنها برایم حکم کن، و مرا به رحمت خود از فتنههاى گمراه کننده نجات بخش. اى مهربانترین مهابانان.
و خداى رحمت فرستد بر سید ما محمد پیغمبر خدا که برگزیده است، و بر آل او که پاکانند.
ماه عشق و شور و فریاد است
ماه سرافرازی بر فراز نیزه هاست
ماه آمیختن با خون و آمیختن عشق است
فرا رسیدن محرم را به شما و تمام عاشقان حسین تسلیت می گویم
مه جانبازی خون خدا شد
جوانمردان عالم را بگویید
دوباره شور عاشوار به پا شد
حسین میا به کوفه ، کوفه وفا ندارد
-------------------
همه اینها حاکی از مهر، عطوفت و لطافت روحی انسان است که از گرفتاریهای روحی و جسمی و مادی و معنوی ناراحت و افسرده میشود و در مقابل، هنگام کسب خوبیها و روی آوردن نیکیها به او خوشحال میشود. عزاداری برای امام حسین نیز یکی از این موارد است چه اینکه امام حسین(ع) از بزرگترین ذخایر معنوی عالم هستی بودهاند، اگر از جهت حسب و نسب بسنجیم و قرابت او با حضرت رسول(ص) را، میبینیم که خود پیامبر(ص) در حق او میفرمایند: حسین(ع) فرزند من است و یا از من است و من از اویم و اگر شجاعت و شهادت و ملکات اخلاقی او را در نظر بگیریم، میبینیم حضرتش برای حفظ دین الهی و دین آخرین پیامبر، خود را به مخاطره انداخته تا آن را حفظ کند و در این راه از هیچ چیز هراس و واهمه نداشته، و در مقابل سرکشترین دشمنان دین ایستاده و آنان را امر به معروف و نهی از منکر میکند، و از زیادی دشمن و قدرت ظاهری او و از به شهادت رسیدن خود و فرزندانش با لب تشنه و یا شهادت بهترین یاران در صحرای سوزان کربلا با لبان تشنه و کام خشکیده هیچ هراسی به دل راه نمیدهد. آن حضرت به خاطر حفظ دین اسلام و ارزشهای آن و امر به معروف و نهی از منکر جانفشانی نمود و آن حضرت از همه چیز خود به خاطر دفاع از اسلام گذشت و معلوم است که امام حسین(ع) به دنبال دنیا و کسب پست و مقام و شهرت نبوده است، حال آیا پاس داشتن فداکاری امام حسین(ع) و یارانش که با لب تشنه و آن وضعیت دشوار به شهادت رسیدهاند، و گریه و عزاداری برای آنها چه به جهت از دست دادن عزیزی که خدا و پیامبر او را عزیز داشتهاند و چه به جهت اینکه او برای اسلام و دین خدا فدا شده است و چه به جهت احیای شجاعت و غیرت و مردانگی که امام حسین نمونه کامل آن بوده است و چه به جهت وضعیت بسیار متأثر کننده شهادت او و فرزندانش، اشکال دارد؟ خصوصاً برای امام حسین که در تاریخ آمده است که نوح و سایر پیامبران الهی برای او گریه و عزاداری کردهاند.[2] و یا حضرت رسول اکرم در زمان حیات برای آن حضرت گریه میکردند، یعنی وقتی امام حسین را که آن زمان طفلی خردسال بود، میدیدند یاد واقعه کربلا و جبرئیل میافتادند و اشک آن حضرت جاری میشد و حتی در بعضی روایات داریم که صدای گریه و نوحه حضرت را همگان میشنیدند.[3] و یا نوحه و عزاداری اجنه برای امام حسین در کربلا و شدت این ماتم و یا گرفتگی خورشید در روز قتل امام حسین(ع) و درهم کشیده شدن ستارها و مکث و گرفتگی دنیا به مدت هفت روز و ظاهر شدن ستارهها که عدهای گفتند این همان قیامت است، و چنین حالتی را نه قبل و نه بعد نخواهند دید [4] همه و همه اینها نشان از عظمت حادثه کربلا دارد، آن گونه که پیامبر اندوهگین میشود و گریه میکند، حضرت زهرا نیز غمگین میشوند و آسمان و زمین و ملائکه نیز عزادار میشوند، اجنه نوحه خوانی میکنند و اینگونه عزاداری خود را نشان میدهند، آیا ما انسانها که امام حسین(ع) برای اینکه اسلام صحیح به دست ما برسد خود را فدا کرد، شایسته نیست آن همه فداکاری و غیرت و مردانگی و شجاعت را پاس بداریم؟ باید فداکاریهای آن بزرگوار را پاس بداریم، تا در آینده افرادی پیدا شوند که اسلام را عزیزتر از جان خود بدانند و برای حفظ آن از هستی خود مایه بگذارند؛ البته برگزاری و احیای این سنت بسیار مهم و ارزنده در هر منطقه و هر کشوری سبکی خاص به مردم همان مملکت و یا شهر را دارد و مراسم نوحه خوانی و حرکت دستهها سابقه تاریخی هزار ساله دارد و به عصر معزالدوله و رکن الدوله در قرن چهارم میرسد که در ایران، با راه انداختن هیأتها و دستههای عزاداری و بیرون آمدن مردم عزادار از منازل خود که از عصر صفویه شروع شده است، این سنت پسندیده رونقی دوباره گرفت و برای نخستین بار در عراق همراه با روشن کردن مشعل شب هنگام، یاد شهادت امام حسین(ع) احیا داشته شده و مردم لباس سیاه به تن کردند و از جمله ابومسلم خراسانی که این عمل را از شعارهای خود قرار داده بود.
از دیگر مراسم سنتی، سینهزنی است که همراه با نوحه خوانی و با آهنگی خاص بر سر و سینه میزنند و حتی گاهی سینه را لخت کرده و بر آن میزنند که این سنت بویژه در عربها رواج داشته و بعد به صورت موجود درآمده است که در عصر صفویه و قاجاریه خصوصاً زمان ناصرالدین شاه با آداب و تشریفات و تجمل بسیار مسأله نوحه خوانی و سینه زنی رواج پیدا کرده است که در شب همراه با روشن کردن چراغ و مشعل این مراسم را احیا مینمودهاند.
آری با راه انداختن این مراسم و نوحه خوانی و گریه کردن، قیام امام حسین(ع) و معرفی مظلومیت آن بزرگوار و سایر شهدا صورت میگیرد و این اعمال از عشق به حسین(ع) سرچشمه میگیرد و آمیخته با روح مؤمنان است و هیچ چیز نمیتواند جلوی آن را بگیرد و با این روشها ماجرای کربلا را به گوش آیندگان میرسانند.
اما درباره روش کردن شمع باید گفت: در تاریخ، شمع مظهر فدا شدن، ذوب شدن و روشن کردن دنیا و تاریکیها است. شمع میسوزد تا محافل تاریک را روشنی بخشد و با ذره ذره آب شدن خود، لحظه لحظه حیات بشری را نورانی کند؛ از اینرو میبینید بر مزار شهدا و یا جاهای دیگر شمع روشن میکنند که آنها نیز ذوب شدند تا به دیگران نور و گرما ببخشند.
[1] طبقات ابن سعد، ج 3 - 2، ترجمه حمزه، ص 42، طبع بیروت.
[2] محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 44، باب اخبار الله تعالی بشهادته، ص 223.
[3] متقی هندی، کنزالعمال؛ بحارالانوار، ج 44.
[4] محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 44.
Design By : Pichak |