سفارش تبلیغ
صبا ویژن


☆★☆ مذهب سرا ☆★☆

1 ـ گریه پیامبر در شهادت حضرت حمزه‏
حمزه فرزند عبدالمطلب، از چهره‏هاى برجسته و قهرمان اسلام بود که در نبرد اُحد به شهادت رسید. رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم در شهادت عموى خویش بسیار غمگین شد و او را سیدالشهداء نامید و در فراقش گریست.
در جنگ اُحد خبر شهادت حمزه عموی رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم تأثیری شگرف بر قلب و روح آن حضرت گذاشت، زیرا یکی از بزرگ‌ترین مدافعان مکتب توحید و حامیان راستین خویش را از دست داده بود.
بنابراین، عکس العمل فرستاده‏ حق و پیامبر بزرگ الهی در مقابل این حادثه‏ دردناک سرمشقی جاودانه برای پیروان او خواهد شد.
حلبی در سیره خود می‌نویسد:
پیامبر چون پیکر خونین حمزه را یافت گریست و چون از مثله کردن او آگاهى یافت با صداى بلند گریه سر داد.
این گریه و ناله از سوی آن حضرت برای عزای عمویش حمزه آن‌قدر شدید بوده است که ابن مسعود می‌‏گوید:
ندیدیم پیامبر بر کسی گریه کند، آن‌گونه که با شدّت در شهادت عمویش حمزه اشک می‏ریخت، بدن حمزه را به طرف قبله قرار داد، سپس کنار آن قرار گرفته و با صدای بلند گریه کرد تا حال غش به آن حضرت دست داد، و خطاب به جسد عمویش می‌‏فرمود: ای عموی پیامبر خدا، ای حمزه! ای شیر خدا و شیر پیامبر خدا، ای حمزه! ای کسی که کارهای نیکو انجام می‌‏دادی، ای حمزه! ای کسی که سختی‌ها و مشکلات را برطرف می‌‏کردی، ای حمزه! ای کسی که سختی‌ها را از رسول خدا دور می‌‏کردی.
اما اصل جریان گریه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم بر حمزه از این‌جا آغاز شد که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم در بازگشت از اُحد صدای گریه را از خانه‏های مردم مدینه بر شهدا شنید:
رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم از کنار خانه‌هایی از أنصار (بنى عبد الأشهل وبنى ظفر) عبور می‌کردند که صدای بکاء و نوحه بر کشته‌گان خودشان را شنیدند. چشمان رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم پر از اشک شد و فرمود: عمویم حمزه گریه کن ندارد. و چون سعد بن معاذ و أسید بن حضیر به خانه‌های بنى عبد الأشهل بازگشتند زنانشان را أمر کردند تا غم و اندوه‌ خود را در سینه‌ها حبس کنند و ابتدا برای عموی رسول خدا صلى الله علیه وسلم عزاداری کنند.
از آن به بعد کسانی که سخن پیامبر را شنیده بودند قبل از گریه بر هر شهیدی اوّل برای حمزه عزاداری می‌کردند:
هیچ زنی از انصار بعد از شنیدن فرمایش رسول خدا که عمویم حمزه گریه‏کن ندارد، بر مرده‏ای گریه نمی‌‏کرد، مگر این‌که اوّل برای حمزه عزاداری می‌‏کرد.
استمرار گریه براى حمزه در تمام عزاها:
ابن کثیر مى‏گوید: تا به امروز زنان انصار پیش از گریه بر مردگان خویش، نخست بر حمزه مى‏گریند.
ابن عمر روایت نموده رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم چون از اُحد بازگشت زنان أنصار را مشاهده نمود که بر کشته‌های خود گریه می‌کنند. رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم فرمود: حمزه گریه کن ندارد. رسول خدا صلّی الله علیه وآله بعد از مقداری استراحت متوجه شدند که زن‌ها برای حمزه گریه می‌کنند.
از آن روز تاکنون زنان ابتدا برای حمزه و سپس برای کشته‌های خود عزاداری می‌کنند.
ابن کثیر بعد از نقل این خبر این‌گونه نظر می‌دهد:
این روایت شرط صحت را بر اساس قواعد مسلم را دارد.
واقدی نیز می‌گوید تا زمان ما این رویه ادامه دارد که ابتدا برای حمزه و سپس برای کشته‌های خود عزاداری می‌کنند:
از آن زمان تاکنون زنان ابتدا برای حمزه گریه و عزاداری می‌کنند.

ابن سعد هم همین مطلب را گفته است:
از آن روز به بعد است که انصار ابتدا برای حمزه وسپس برای کشته خود گریه می‌کنند.

آیا این عمل رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم دلیل بر مشروعیّت ندبه و گریه و عزاداری نیست؟
اهل ایمان و پیروان راستین پیامبر اکرم‏ صلّی الله علیه و آله وسلّم سنّت عملی آن حضرت را ملاک اعمال دین می‌‏دانند، بنابراین، سیره عملی آن حضرت در اقامه‏ عزاداری و گریه در شهادت عمویش حمزه می‌‏تواند ملاک مشروعیّت عزاداری در مرگ و شهادت بزرگان دین و اولیاء الهی باشد.
2 ـ گریه پیامبر در شهادت جعفر بن أبی طالب
جعفر بن أبی طالب نیز از فرماندهان جنگ موته بود، که رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم با شنیدن خبر شهادتش به دیدن فرزندانش رفت، وقتی که وارد خانه شد فرزندان جعفر را صدا زد، آنان را می‌‏بوئید در حالی‌که اشک از چشمان مبارکش جاری بود.
أسماء همسر جعفر احساس کرد که برای همسرش اتفاقی افتاده است، لذا سؤال کرد:
پدر و مادرم فدایت شوند، آیا از جعفر و یارانش خبری شنیده‌ا‏ی؟
فرمود: بلی، امروز به شهادت رسیده‏اند.
أسماء فریادش بلند شد، زن‌ها دورش حلقه زدند، فاطمه زهراء سلام الله علیها وارد منزل شد و گریه می‌‏کرد، و می‌‏فرمود: وای عمویم!
پیامبر فرمود: گریه کنندگان باید بر همانند جعفر گریه کنند.
نمونه‏های ذکر شده علاوه بر سنّت و روش عملی رسول خدا، تأیید مراسم عزاداری و گریه بر مردگان، تقریر و امضاء آن حضرت نیز به حساب می‌آید؛ زیرا از ندبه و گریه‏ صاحبان مصیبت نهی نفرمود، بلکه فراتر از آن دستور به گریه و عزاداری را هم صادر فرمود.
3 ـ گریه پیامبر در شهادت زید بن حارثه
زید بن حارثه نیز از فرماندهان جنگ موته بود که به دستور رسول خدا و به همراهی جعفر بن أبی طالب، و عبد اللّه بن رواحه، رهبری جنگ را به‌ عهده گرفت، زمانی که خبر شهادت او اعلام شد رسول ‏خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم به منزل وی تشریف برد، دختر زید با دیدن پیامبر اکرم بغض، گلویش را گرفت و بلند بلند گریه کرد، پیامبر هم گریه کرد، سؤال کردند، چرا گریه می‌‏کنید؟ فرمود:
علاقه و محبّت دوست است به دوست.

4 ـ گریه پیامبر در مرگ فرزند خویش ابراهیم
ابراهیم تنها پسرى بود که در مدینه نصیب رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم شد، اما در یک سالگى درگذشت و پدر را در غم فقدان خویش به سوگ نشاند.
ابراهیم از مادری به نام «ماریه» به دنیا آمد، بیش از 18 ماه از عمرش نگذشته بود که دست قضا او را از پدر گرفت، آن حضرت در مرگ فرزند خردسالش گریان بود که عبد الرحمان بن عوف از گریه حضرت تعجّب کرد، عرض کرد: آیا شما هم در مرگ فرزند گریه می‌‏کنید؟ حضرت فرمود: ای پسر عوف، اشک ریختن در مرگ فرزند لطف و رحمت خداوند است سپس فرمود:
چشم گریه می‌‏کند، و دل غمگین و محزون می‌‏شود، ولی‌ سخنی نمی‌‏گوییم مگر آن‌چه که خدا را راضی کند، ای ابراهیم ما در فراق تو محزون و غمگین هستیم.
5 ـ گریه پیامبر بر عبدالمطلب
پس از درگذشت حضرت عبدالمطلب، رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم بر جد عزیزش گریست؛ ام ایمن مى‏گوید:
من پیامبر را دیدم که در زیر جنازه عبدالمطلب راه مى‏رفت و مى‏گریست.
6 ـ گریه پیامبر بر ابوطالب
درگذشت ابوطالب، عموى با ایمان و حامى عزیز پیامبر، نیز بر آن حضرت بسیار گران آمد، امیر المؤمنین علیه السّلام مى‏فرماید:
چون خبر رحلت پدرم ابوطالب را به پیامبر دادم، ایشان گریست و فرمود:
او را غسل دهید و کفن کنید و به خاک بسپارید، خداوند او را بیامرزد و مورد رحمت خویش قرار دهد.
7 ـ گریه پیامبر بر مادرش آمنه‏
روزى رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم قبر مادر عزیز خود آمنه را در ابواء زیارت کرد. به گفته مورخان، آن حضرت در کنار قبر مادر گریست و همراهان خود را نیز به گریستن انداخت.
المستدرک، ج 1،ص 357 ـ تاریخ المدینه، ابن شبّه، ج 1، ص 118.
8 ـ گریه پیامبر بر فاطمه بنت اسد
فاطمه بنت اسد، همسر ابوطالب و مادر امیرالمؤمنین علیه السّلام، نزد پیامبر بسیار محبوب بود، همو در سرپرستى رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم بسیار اهتمام ورزید. چون فاطمه در سال سوم هجرى درگذشت، پیامبر که او را هم‌چون مادر خویش مى‏دانست از رحلتش بسیار اندوهناک شد و گریست، مورخان مى‏گویند:
پیامبر بر او نماز خواند و در قبرش خوابید و بر او گریست.

9 ـ گریه پیامبر بر عثمان بن مظعون
حاکم در مستدرک می‌گوید:
رسول خدا صلی الله علیه وآله بعد از مرگ عثمان بن مظعون او را بوسید و برای او گریست.
11 ـ گریه پیامبر بر سعد بن ربیع شهید اُحد
حاکم در مستدرک به نقل از جابر بن عبد الله انصاری می‌نویسد:
هنگامی‌که سعد بن ربیع در جنگ اُحد به شهادت رسید، رسول الله صلی الله علیه وآله به مدینه مراجعت نمود... آن حضرت به خانه او وارد شد ما هم به همراه او وارد خانه شدیم. جابر می‌گوید: به خدا سوگند در آن‌جا نه زیراندازی و اثاثیه‌ای وجود داشت. ما در کنار حضرت نشستیم و آن حضرت در باره شخصیت سعد بن ربیع سخن می‌گفت و برای او طلب رحمت می‌کرد،... هنگامی که زنان این جملات را از حضرت شنیدند، شروع کردند به گریه نمودن و در این حال چشمان حضرت نیز پر از اشک شد. و حضرت از گریه نمودن زنان نیز ممانعت ننمودند.

10 ـ پیامبر، عمر را به خاطر جلوگیری از گریه زنان نهی می‌فرماید
در متن زیر شاهدیم که عمر در محضر رسول خدا صلی الله علیه وآله از گریه جمعی از زنان که در تشیع جنازه‌ای شرکت نموده‌اند جلوگیری می‌کند اما رسول خدا صلی الله علیه وآله عمر را از این کار نهی می‌فرماید.
رسول خدا صلی الله علیه وآله برای تشیع جنازه‌ای خارج شدند و به همراه او عمر هم حاضر بود. در این حال صدای زنان به گوش رسید که گریه می‌کردند عمر با شدت با آن‌ها برخورد نمود. رسول خدا صلی الله علیه وآله به عمر فرمود: آن‌ها را رها کن که چشم اشک‌بار است و جان‌ها مصیبت زده و تازه از دست داده‌اند.
از عبارت فوق استفاده می‌شود که قول به حرمت بکاء بر میت که از سوی بعضی مطرح می‌شود چه بسا برگرفته از این عمل عمر باشد، اما با وجود نهی رسول خدا از این عمل عمر، هم‌چنان دیده می‌شود که بعضی با استناد به فعل او از گریه برای میت ممانعت می‌ورزند.
11 ـ پیامبر اشک را رحمت الهی می‌داند
دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله پیغام برای آن حضرت فرستاد که فرزندم را می‌خواهند دستگیر کنند به سراغ ما بیا [و کمکمان کن] رسول خدا صلی الله علیه وآله در پاسخ، کسی را فرستاد تا به او سلام برساند و به او بگوید: همه چیز از خداست هر چه را بخواهد می‌گیرد و هر چه را بخواهد عطا می‌کند و برای هر چیزی وقت و زمان مشخصی است، پس بهتر است که صبر پیشه کنی.
دوباره دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله به دنبال آن حضرت فرستاد و او را قسم داد که بیاید، از این رو حضرت برخاست و در حالی که سعد بن عباده و معاذ بن جبل و أبی بن کعب و زید بن ثابت و چند شخص دیگر به همراه او بودند به سوی خانه او رفتند، رسول الله صلی الله علیه وآله آن کودک را به مادرش برگرداند و این در حالی بود که حضرت نفس نفس می‌زد و اشک نیز از چشمانش جاری گردید، سعد عرض کرد: یا رسول الله! این اشک و گریه برای چیست؟ حضرت فرمود: این رحمتی است که خداوند در قلوب بندگانش قرار می‌دهد، و خداوند به آن بندگانی رحم می‌کند که آنها به دیگران رحم کنند.


نوشته شده در جمعه 89/9/12ساعت 9:15 عصر توسط شیطونک نظرات ( ) |

مسأله انسان‏سازى، جامعه‏سازى و انتقال فرهنگ شیعى به نسل بعد در مجالس امام حسین (ع)، قوى‏تر نیز مى‏باشد زیرا ماهیت قیام امام حسین (ع) و نیز آموزه‏هاى تربیتى، سیاسى، فرهنگى و اجتماعى عاشورا، در تعالى و بالندگى انسان و جامعه چشم‏گیر بوده و عناصر رویداد کربلا، مؤلفه‏هاى اساسى و اصلى را در ترسیم فرهنگ شیعى رقم زده است که توسط مراسم سوگوارى به نسل بعد منتقل مى‏شود.
با توجّه به بیانات، سخنان و شعارهاى عاشورا، مى‏توان عناصر انسان‏ساز، جامعه‏ساز و فرهنگ‏ساز را ملاحظه کرد مواردى چون:
عبادت، ایثار، شجاعت، توکل، صبر، امر به معروف و نهى از منکر، نابودى اسلام در شرایط سلطه یزیدیان، حرمت بیعت با کسى چون یزید، شرافت مرگ سرخ بر زندگى ذلّت‏بار، اندک بودن انسان‏هاى راستین در صحنه امتحان، لزوم شهادت‏طلبى در عصر حاکمیت باطل، زینت بودن شهادت براى انسان، تکلیف مبارزه با سلطه جور و طغیان، اوصاف پیشواى حق، تسلیم و رضا در برابر خواسته خدا، همراهى شهادت‏طلبان در مبارزات حق‏جویانه، حرمت ذلّت‏پذیرى براى آزادگان و فرزانگان مؤمن، پل بودن مرگ براى عبور به بهشت برین، آزادگى و جوانمردى، یارى خواهى از همه و همیشه در راه احقاق حق.(1)
درس آزادى به دنیا داد رفتار حسین بذر همت در جان افشاند، افکار حسین‏
گر ندارى دین به عالم، لااقل آزاده باش این کلام نغز مى‏باشد زگفتار حسین‏
مرگ با عزّت زعیش در مذلّت بهتر است نغمه‏اى مى‏باشد از لعل درربار حسین‏
در عین حال موارد ذیل علاوه بر موارد پیش گفته، مى‏توانند حکمت عزادارى بر امام حسین (ع) را تبیین کنند:
1. نوعى اعتراض به ظالمان زمان و حمایت از مظلومان جهان
2. عامل تقویت حس عدالت‏خواهى و انتقام‏جویى از ستمگران
3. زمینه‏ساز اجتماع شیعیان جهت پیروى و دفاع از حق
پى‏نوشت‏
(1) در این خصوص نگا: فرهنگ عاشورا، صص 271- 268 حسین، عقل سرخ، صص 119- 77 امام حسن و امام حسین(ع)، صص 611- 121.


نوشته شده در جمعه 89/9/12ساعت 9:12 عصر توسط شیطونک نظرات ( ) |

این کار براى چیست و چرا دشمنان ابى عبد الله (علیه¬السلام) را لعن مى‏کنید؟ این کار نوعى خشونت و بدبینى است. این یک نوع احساسات منفى است و با منش «انسانِ مدرن» نمى‏سازد. امروز زمانى است که باید با همه مردم با خوشى و شادى و لبخند رفتار کرد. امروز باید دم از زندگى زد، دم از شادى زد، دم از صلح و آشتى زد. این روحیه لعن و تبرّى و پشت کردن به دیگران، خشونت‏هایى است که به هزار و چهار صد سال پیش، یعنى زمانى که امام حسین (علیه¬السلام) را کشتند برمى‏گردد و با آن زمان مناسبت دارد. اما امروز دیگر جامعه و مردم این کارها را نمى‏پسندند. چرا مقیّد به صد لعن هستید؟
همان گونه که سرشت انسان فقط از «شناخت» ساخته نشده است، تنها از احساسات و عواطف «مثبت» هم ساخته نشده است. همچنان که خدا استعداد خندیدن به ما داده، استعداد گریه کردن هم به ما عطا فرموده است. در جاى خودش باید خندید و به جاى خود هم باید گریست. تعطیل کردن بخشى از وجودمان، به این معنا است که از داده‏هاى خدا در راه آنچه آفریده شده استفاده نکنیم.
دلیل اینکه خدا در ما گریه را قرار داده، این است که در مواردى باید گریه کرد. البته مورد آن را باید پیدا کنیم و مگر استعداد گریه در وجود ما لغو خواهد بود. خدا چرا در انسان این احساس را قرار داده است که به واسطه آن، حزن و اندوه پیدا مى‏کند و اشک از دیدگانش جارى مى‏شود؟ معلوم مى‏شود گریه کردن نیز در زندگى انسان، جاى خود را دارد. گریه براى خدا، به انگیزه خوف از عذاب یا شوق به لقاى الهى و شوق به لقاى محبوب، در تکامل انسان نقش دارد. انسان در اثر دلسوزى نسبت به محبوب مصیبت دیده خود، رقّت پیدا مى‏کند این طبیعت انسان است که در مواردى باید رقّت قلب پیدا کند و در اثر آن گریه سر دهد.
خداوند در ما محبّت را آفریده است تا نسبت به کسانى که به ما خدمت مى‏کنند، نسبت به کسانى که کمالى دارند - خواه کمال جسمانى یا کمال عقلانى یا روانى و یا عاطفى- به ابراز علاقه و محبّت بپردازیم.
هنگامى که انسان احساس مى‏کند، در جایى کمالى و یا صاحب کمالى یافت مى‏شود، نسبت به آن کمال و صاحب کمال محبّت پیدا مى‏کند. علاوه بر آن در وجود انسان نقطه مقابل محبّت به نام «بغض و دشمنى» قرار داده شده است. همان گونه که فطرت انسان بر این است که کسى را که به او خدمت مى‏کند دوست بدارد فطرتش نیز بر این است که کسى را که به او ضرر مى‏زند، دشمن بدارد.
البته ضررهاى مادى دنیوى براى مؤمن اهمیتى ندارد. چون اصل دنیا براى او ارزشى ندارد. اما دشمنى که دین و سعادت ابدى را از انسان بگیرد، آیا قابل اغماض است؟ قرآن مى‏فرماید: «ان الشیطان لکم عدو فاتخذوه عدواً»(1) شیطان دشمن شما است، شما هم باید با او دشمنى کنید. با شیطان دیگر نمى‏شود لبخند زد و کنار آمد، وگرنه انسان هم مى‏شود شیطان.
اگر باید با اولیاى خدا دوستى کرد، با دشمنان خدا هم باید دشمنى کرد. این فطرت انسانى است و عامل تکامل و سعادت انسانى است. اگر «دشمنى» با دشمنان خدا نباشد، به تدریج رفته رفته رفتار انسان با آنها دوستانه مى‏شود و در اثر معاشرت، رفتار آنها را مى‏پذیرد و حرف‏هاى آنان را قبول مى‏کند. کم کم شیطان دیگرى مثل آنها مى‏شود.
به عبارت دیگر، دشمنى با دشمنان، سیستمى دفاعى در مقابل ضررها و خطرها ایجاد مى‏کند. بدن انسان همان گونه که عامل جاذبه‏اى دارد که مواد مفید را جذب مى‏کند، یک سیستم دفاعى نیز دارد که سموم و میکرب‏ها را دفع مى‏کند. این سیستم با میکرب مبارزه مى‏کند و آنها را مى‏کشد. کار گلبول‏هاى سفید همین است. اگر سیستم دفاعى بدن ضعیف شد، میکرب‏ها رشد مى‏کنند. رشد میکرب‏ها به بیمارى انسان منجر مى‏شود و انسان بیمار ممکن است با مرگ رو به رو شود.
اگر بگوییم ورود میکرب به بدن ایرادى ندارد به میکرب خوش آمد گفته و بگوییم مهمان هستید احترامتان واجب است آیا در این صورت بدن سالم میماند؟
باید میکرب را از بین برد. این سنّت الهى است. این تدبیر و حکمت الهى است که براى هر موجود زنده‏اى، دو سیستم در نظر گرفته است: یک سیستم براى جذب و دیگرى سیستم دفع. همان طور که جذب مواد مورد نیاز، براى رشد هر موجود زنده اى لازم است، دفع سموم و مواد مضر از بدن هم لازم است. اگر انسان سموم را دفع نکند، نمى‏تواند به حیات خود ادامه دهد.
موجودات زنده قوه دافعه دارند. این قوه دافعه به خصوص در حیوانات و انسان همین نقش را ایفا مى‏کند. در روح انسان نیز باید چنین استعدادى وجود داشته باشد. باید یک عامل جاذبه
روانى داشته باشیم تا از کسانى که براى ما مفید هستند، خوشمان بیاید، دوستشان بداریم، به آنها نزدیک شویم. از آنان علم، کمال، ادب، معرفت و اخلاق فرا بگیریم.
چرا انسان باید افراد و امور پسندیده را دوست دارد؟ براى اینکه وقتى به آنان نزدیک مى‏شود، از آنها استفاده مى‏کند. نسبت به خوبانى که منشأ کمال هستند و در پیشرفت جامعه مؤثرند باید ابراز دوستى کرد و در مقابل، باید عملًا با کسانى که براى سرنوشت جامعه مضر هستند دشمنى کرد: «قد کانت لکم اسوة حسنة فى ابراهیم و الذین معه اذ قالوا لقومهم انّا بُرَءاء منکم و ممّا تعبدون من دون اللّه، کفرنا بکم و بدا بیننا و بینکم العداوة و البغضاء ابداً حتّى تؤمنوا باللّه وحده»(2).
قرآن مى‏فرماید شما باید به حضرت ابراهیم (علیه¬السلام) و یاران او تأسى کنید. مى‏دانید که حضرت ابراهیم (علیه-السلام) در فرهنگ اسلامى جایگاه بسیار رفیعى دارد. پیغمبر اکرم (صلی¬الله¬علیه¬و¬آله) هم مى‏فرمود من تابع ابراهیم (علیه¬السلام) هستم.
اسلام هم نامى است که حضرت ابراهیم (علیه¬السلام) به این دین و آیین داد: «هوسمّاکم المسلمین من قبل»(3) خداوند مى‏فرماید شما باید به ابراهیم (علیه¬السلام) تأسى کنید. کار ابراهیم (علیه¬السلام) چه بود؟ ابراهیم (علیه¬السلام) و یارانش به بت‏پرستانى که با آنها دشمنى کردند و ایشان را از شهر و دیار خود بیرون راندند، گفتند: «انّا بُرَءاء منکم» ما از شما بیزاریم. اعلان برائت کردند. بعد به این هم اکتفا نمى‏کند، مى‏فرماید: بین ما و شما تا روز قیامت دشمنى و کینه برقرار است مگر اینکه دست از خیانتکارى خود بردارید.
تنها دوستى دوستان خدا کافى نیست اگر دشمنى با دشمنان خدا نباشد، دوستى دوستان هم از بین خواهد رفت. اگر سیستم دفاعى بدن نباشد، آن سیستم جذب هم نابود خواهد شد. آنچه مهم است این است که ما جاى جذب و دفع را درست بشناسیم.
گاهى متأسفانه امور مشتبه مى‏شود. در موردى که باید جذب کنیم، عملًا به دفع مى‏پردازیم. کسى که از روى نادانى سخنى به اشتباه و خطا گفته و لغزشى براى او پیش آمده و بعد هم پشیمان گردیده است و یا اگر براى او توضیح دهیم، از روى انصاف قبول خواهد کرد نسبت به چنین کسى نباید دشمنى کرد. صرف اینکه کسى مرتکب گناهى شد، نباید او را از جامعه طرد کرد بلکه باید در صدد اصلاح او برآییم. او بیمارى است که باید به پرستارى‏اش پرداخت. در این مورد جاى اظهار دشمنى نیست مگر کسى که تعمُّد داشته باشد و به طور علنى گناه را در جامعه رواج دهد. این دیگر خیانت است، و باید با چنین شخصى دشمنى کرد.
ما نمى‏توانیم از برکات حسینى استفاده کنیم مگر اینکه اول دشمنان او را لعن کنیم، بعد بر او سلام بفرستیم. قرآن هم اول مى‏فرماید: «أشدّاء على الکفّار»،(4) بعد مى‏فرماید: «رحماء بینهم».(5) پس در کنار سلام، باید لعن هم باشد. در کنار ولایت، تبرّى و اظهار دشمنى نسبت به دشمنان اسلام نیز باید باشد.
پى‏نوشت‏
(1) فاطر (35)، آیه 6.
(2) سوره ممتحنه (60)، آیه 4.
(3) سوره حج (22)، آیه 78.
(4) فتح (48)، آیه 29.
(5) همان.


نوشته شده در جمعه 89/9/12ساعت 9:11 عصر توسط شیطونک نظرات ( ) |

                                                                            محرم+عزاداری محرم

اگر قبول داریم که حضرت سیدالشهداء (علیه¬السلام) با شهادت خویش به مقام فنا -که بالاترین مرحله سلوک است- رسیده‏اند، دیگر اشک ریختن براى او چه معنا دارد؟
این سخن از دو جهت ناصواب است: نخست آن که حکمت گریه بر اباعبدالله (علیه¬السلام) تنها به جهت قربانى شدن، مظلومیت و به اسارت درآمدن خانواده ایشان نبود ثانیاً امامان (علیهم¬السلام) پس از حضرت حسین (علیه¬السلام)- که در مقام حق الیقین بودند و هیچ غیبى از آنان مستور نبود- علاوه بر توصیه به گریه بر اباعبدالله (علیه¬السلام) خود نیز بر این واقعه مى‏گریستند و مجالس سوگوارى برپا داشته و به دیگران نیز توصیه مى‏کردند. آیا آنان از حکمت‏ها و باطن ماجراى کربلا بى‏اطلاع بودند؟ به نظر مى‏رسد گریه بر اباعبدالله (علیه¬السلام) حکمت‏هاى دیگرى نیز دارد، که امامان (علیهم¬السلام) این گونه آن را به پیروان خود آموزش مى‏دادند.
به بیان دیگر، حماسه عاشورا، رخدادى دو پهلو است و اگر این جریان را از یک سو بررسى کنیم، به این نتیجه مى‏رسیم که امام حسین (علیه¬السلام) شهید شد و فرزندانش کشته شده و اهل و عشیره‏اش به اسارت درآمدند و یزید بن معاویه پیروز و غالب گشت. اگر گریه بر اباعبدالله (علیه¬السلام) از این دید تحلیل شود، این اشک و آه صرفاً بروز عاطفه انسانى است بر این که فردى مورد شکنجه بدنى و روحى قرار گرفت و به طرز ناگوارى به قتل رسید.
از این زاویه، گریه صرفاً درد دل و همدردى با صاحبان درد است. این گریه با گریه بر کشته شدگان حلبچه یا هیروشیما تفاوتى ندارد، تنها تفاوت در شدّت درد و روش کشته شدن است.
امّا اگر واقعه عاشورا را از زوایه دیگرى بررسى کنیم، مى‏بینیم که در آنجا پیروزى از آن امام حسین (علیه¬السلام) است و این یزید و کارگزاران او هستند که شکست خوردند. در واقع از این نگاه، واقعه عاشورا پیروزى صفات حسنه در درجه اعلاى خود، بر صفات رذیله در درجه ادناى خود بود.
در این صورت گریه با این دیدگاه، دیگر گریه بر اساس عاطفه نخواهد بود و صرفاً تراژدى و هم‏دردى و هم‏سویى با صاحبان درد از روى احساسات نیست، تا بگوییم آن حضرت که به مقام فنا نایل شد، دیگر گریه براى او چه حکمتى دارد؟
گذشته از اینکه امام حسین (علیه¬السلام) به مقام بقا بعد از فنا و توحید جامع که اسم جامع الله است، رسید. مقامى است که تنها شایسته پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) و دیگر چهارده معصوم (علیهم السلام) است. از این رو گریه براى امام حسین (علیه¬السلام) تجلى محبت به صفات خدا و راهیابى به فضایل است. و بیزارى از رذایل و دشمنان خداست.


نوشته شده در جمعه 89/9/12ساعت 9:10 عصر توسط شیطونک نظرات ( ) |

                                                                        فلسفه سیاه پوشی

رنگ سیاه از جهات گوناگون، آثار و خواص مختلف دارد و به اعتبار هر یک از این خواص، در مورد یا مواردى خاص، فرد یا گروهى مخصوص براى منظور ویژه خویش از آن بهره مى‏گیرند. رنگ سیاه از جهتى رنگ پوشش است یعنى، رنگ تیره سبب استتار و اختفا مى‏گردد و گاه براى چنین امرى به کار گرفته مى‏شود.(1)


رنگ سیاه از جهت دیگر، رنگ هیبت و تشخص است و ازاین‏رو، لباس رسمى شخصیت‏ها نوعاً سیاه یا سرمه‏اى سیر است، و در نقل‏هاى تاریخى موارد فراوانى را مى‏توان یافت که براى نشان دادن هیبت و تشخص فرد، گروه، حکومت یا مسأله‏اى از این رنگ استفاده مى‏شده است.(2)
یکى دیگر از خواص و آثار رنگ سیاه، آن است که این رنگ به صورت طبیعى، رنگى حزن‏آور و دلگیر و مناسب عزا و ماتم است. از همین رو، بسیارى از مردم جهان، از این رنگ به عنوان اظهار غم و اندوه از مرگ دوستان و عزیزان خود سود مى‏جویند.
امّا باید توجه داشت که انتخاب رنگ سیاه در ایام سوگوارى- علاوه بر نکته فوق- علتى منطقى- عاطفى نیز دارد و آن عبارت است از این حقیقت که کسى که در ماتم عزیزان خویش، جامه سیاه مى‏پوشد و در و دیوار را سیاهپوش مى‏کند، با این عمل مى‏خواهد بگوید و بفهماند که: «تو، مایه روشنى چشم من و در حکم فروغ دیدگان من بودى و دفن پیکر تو در دل خاک بسان افول ماه و خورشید در چاه مغرب، سینه حیات و زندگى را در چشمم تیره و تار ساخته و زمین و زمان را در سیاهى و ظلمت فرو برده است».
چنان که حضرت زهرا (س) در روز هشتم رحلت حضرت رسول (ص) بر سر قبر آن حضرت رفت و فریاد برآورد: «یا ابتاه انقطعت بک الدنیا بانوارها و زوت زهرتها و کانت ببهجتک زاهرة فقد اسود نهارها، فصار یحکى حنادسها رطبها و یابسها و الأسى لازمنا»(3) «اى پدر تو رفتى و با رفتن تو، دنیا روشنى‏هاى خویش را از ما برگرفت و نعمت و خوشى‏اش را از ما دریغ کرد. جهان، به حسن و جمال تو، روشن و درخشان بود [ولى اکنون با رفتن تو] روز روشن آن سیاه گشته و تر و خشکش حکایت از شب‏هاى بس تاریک دارد و حزن و اندوه، همواره، ملازم ما است».
بى مهر رخت، روز مرا نور نمانده است و ز عمر، مرا جز شب دیجور نمانده است‏
بنابراین، سیاه‏پوشى، به دلیل رمز و رازى که در این رنگ نهفته است به عنوان یک رسم طبیعى و سنت منطقى نشان حزن و اندوه دارد و پیروان اهل‏بیت (ع) در ایام عزادارى، لباس سیاه بر تن مى‏کنند زیرا لباس سیاه، نشانه عشق و دوستى به ساحت آنان، اعلام جانبدارى از سرور آزادگان، در جبهه ستیز حق و باطل و اظهار تیره شدن آفاق حیات معنوى است.(4)
لباس مشکین در عزادارى امامان نور (ع)- خصوصاً سالار شهیدان- جسمى تیره، ولى جانى روشن دارد. در ظاهر سیاه است ولى در باطن سپید و چه خوش گفته است شیخ محمود شبسترى در گلشن راز:
سیاهى گر بدانى نور ذات است به تاریکى درون، آب حیات است‏
چه مى‏گویم، که هست این نکته باریک شب روشن میان روز تاریک‏
پى‏نوشت‏
(1) نگا: یادداشت‏هایى در زمینه فرهنگ و تاریخ، صص 272- 372.
(2) ابن اثیر یکى از مورخان برجسته مى‏نویسد: ابومسلم خراسانى روزى خطبه خواند. مردى برخاست و پرسید: این علامت سیاه که بر تو مى‏بینم، چیست؟ گفت: ابوزبیر از جابر بن عبدالله انصارى روایت کرده است که گفت: پیغمبر(ص)هنگام فتح مکه عمامه سیاهى بر سر داشت و این لباس هیبت و لباس دولت است.(ترجمه الکامل، ج 9، ص 411).
(3) بحارالانوار، ج 43، صص 471- 081.
(4) نگا: سیاهپوشى در سوگ ائمه نور، صص 13- 35.


نوشته شده در جمعه 89/9/12ساعت 9:7 عصر توسط شیطونک نظرات ( ) |

 

نیایش، در طلب گشایش اندوه‏ها

 

وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السّلَامُ فِی اسْتِکْشَافِ الْهُمُومِ:

 

 یَا فَارِجَ الْهَمّ، وَ کَاشِفَ الْغَمّ، یَا رَحْمَانَ الدّنْیَا وَ الْ‏آخِرَةِ وَ رَحِیمَهُمَا، صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمّدٍ، وَ افْرُجْ هَمّی، وَ اکْشِفْ غَمّی.
یَا وَاحِدُ یَا أَحَدُ یَا صَمَدُ یَا مَنْ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ، اعْصِمْنِی وَ طَهّرْنِی، وَ اذْهَبْ بِبَلِیّتِی. وَ اقْرَأْ آیَةَ الْکُرْسِیّ وَ الْمُعَوّذَتَیْنِ وَ قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ، وَ قُلْ‏
اللّهُمّ إِنّی أَسْأَلُکَ سُؤَالَ مَنِ اشْتَدّتْ فَاقَتُهُ، وَ ضَعُفَتْ قُوّتُهُ، وَ کَثُرَتْ ذُنُوبُهُ، سُؤَالَ مَنْ لَا یَجِدُ لِفَاقَتِهِ مُغِیثاً، وَ لَا لِضَعْفِهِ مُقَوّیاً، وَ لَا لِذَنْبِهِ غَافِراً غَیْرَکَ، یَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ أَسْأَلُکَ عَمَلًا تُحِبّ بِهِ مَنْ عَمِلَ بِهِ، وَ یَقِیناً تَنْفَعُ بِهِ مَنِ اسْتَیْقَنَ بِهِ حَقّ الْیَقِینَ فِی نَفَاذِ أَمْرِکَ.
اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمّدٍ، وَ اقْبِضْ عَلَى الصّدْقِ نَفْسِی، وَ اقْطَعْ مِنَ الدّنْیَا حَاجَتِی، وَ اجْعَلْ فِیمَا عِنْدَکَ رَغْبَتِی شَوْقاً إِلَى لِقَائِکَ، وَ هَبْ لِی صِدْقَ التّوَکّلِ عَلَیْکَ.
أَسْأَلُکَ مِنْ خَیْرِ کِتَابٍ قَدْ خَلَا، وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرّ کِتَابٍ قَدْ خَلَا، أَسْأَلُکَ خَوْفَ الْعَابِدِینَ لَکَ، وَ عِبَادَةَ الْخَاشِعِینَ لَکَ، وَ یَقِینَ الْمُتَوَکّلِینَ عَلَیْکَ، وَ تَوَکّلَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْکَ.
اللّهُمّ اجْعَلْ رَغْبَتِی فِی مَسْأَلَتِی مِثْلَ رَغْبَةِ أَوْلِیَائِکَ فِی مَسَائِلِهِمْ، وَ رَهْبَتِی مِثْلَ رَهْبَةِ أَوْلِیَائِکَ، وَ اسْتَعْمِلْنِی فِی مَرْضَاتِکَ عَمَلًا لَا أَتْرُکُ مَعَهُ شَیْئاً مِنْ دِینِکَ مَخَافَةَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ.
اللّهُمّ هَذِهِ حَاجَتِی فَأَعْظِمْ فِیهَا رَغْبَتِی، وَ أَظْهِرْ فِیهَا عُذْرِی، وَ لَقّنّی فِیهَا حُجّتِی، وَ عَافِ فِیهَا جَسَدِی.
اللّهُمّ مَنْ أَصْبَحَ لَهُ ثِقَةٌ أَوْ رَجَاءٌ غَیْرُکَ، فَقَدْ أَصْبَحْتُ وَ أَنْتَ ثِقَتِی وَ رَجَائِی فِی الْأُمُورِ کُلّهَا، فَاقْضِ لِی بِخَیْرِهَا عَاقِبَةً، وَ نَجّنِی مِنْ مَضَلّاتِ الْفِتَنِ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرّاحِمِینَ.
وَ صَلّى اللّهُ عَلَى سَیّدِنَا مُحَمّدٍ رَسُولِ اللّهِ الْمُصْطَفَى وَ عَلَى آلِهِ الطّاهِرِینَ.

 

 

 

ترجمه :

 

اى زداینده اندوه، و اى زایل کننده غم، اى بخشنده در دنیا و آخرت، و مهربان در هر دو سراى، بر محمد و آل محمد رحمت فرست، و اندوه مرا بر طرف کن، و غمم را بزداى. اى یگانه، اى یکتا، اى بى‏نیاز، اى کسى که نزاده و زائیده نشده، و هیچ همتائى نداشته، مرا نگاه دار و پاک ساز، و گرفتاریم را بر طرف کن .
و آیة الکرسى و معوذتین و قل هو الله احد را بخوان و بگو:
خدایا من از تو مسئلت مى‏کنم، همچون سؤال کسى که احتیاجش سخت، و نیرویش سست، و گناهانش انبوه شده همچون سؤال کسى که براى حاجت خود فریاد رسى، و براى ناتوانیش نیرو دهنده‏اى، و براى گناهش آمرزنده‏اى جز تو نمى‏یابد. اى صاحب جلال و اکرام. توفیق عملى را از تو مى‏خواهم که بوسیله آن هر که آن را بجا آورد او را دوست دارى.
و یقینى را که هر کس در جریان قضاى تو به آن متیقن شود او را بدان وسیله سود دهى.
خدایا، رحمت فرست بر محمد و آل محمد و دلم را بسوى راستى فرا کش، و حاجتم را از دنیا بگسل و رغبتم را از سر شوق به لقایت در آنچه نزد تو است. قرار ده، و صدق توکل بر خویش را بر من ارزانى دار. ترا از خیر سرنوشت گذشته مسئلت مى‏کنم، و از شر آن بتو پناه مى‏برم. ترس عبادتکاران ترا. و عبادت خاشعان در پیشگاه ترا، و یقین توکل کنندگان بر ترا، و توکل مؤمنان بتو را، از تو مسئلت دارم.
خدایا رغبت مرا در مسئلتم مانند رغبت دوستانم در مسئلتهاشان، و ترسم را مانند ترس اولیائت قرار ده، و مرا در خشنودى خود چنان بکار دار که با وجود آن چیزى از دین تو را به علت ترس از آفریده‏اى ترک نکنم.
خدایا این حاجت من است، پس رغبتم را در آن عظیم ساز، و عذر مرا در آن، آشکار گردان. و حجتم را در آن بر زبانم گذار و بدنم را در آن عافیت بخش.
خدایا هر که صبح کند در حالى که به غیر از تو اعتماد و امیدى داشته باشد، پس من صبح کردم. در حالى که اعتماد و امیدم در همه کارها توئى. پس به نیک فرجام‏ترین آنها برایم حکم کن، و مرا به رحمت خود از فتنه‏هاى گمراه کننده نجات بخش. اى مهربانترین مهابانان.
و خداى رحمت فرستد بر سید ما محمد پیغمبر خدا که برگزیده است، و بر آل او که پاکانند.


نوشته شده در جمعه 89/9/12ساعت 3:44 عصر توسط شیطونک نظرات ( ) |

محرم، ماه ایثار و از جان گذشتگی است
ماه عشق و شور و فریاد است
ماه سرافرازی بر فراز نیزه هاست
ماه آمیختن با خون و آمیختن عشق است
فرا رسیدن محرم را به شما و تمام عاش
قان حسین تسلیت می گویم


 


اس ام اس محرم 88 ، پیامک محرم ، www.radsms.com



بی حسین بن علی احساس پیری می کنم / نی که پیری بلکه احساس حقیری می کنم


گفت سائل از چه رو محکم به سینه می زنی؟ / گفتم از آینه ی دل گردگیری می کنم




                                                                                                 ادامه مطلب...

نوشته شده در پنج شنبه 89/9/11ساعت 1:0 صبح توسط شیطونک نظرات ( ) |

امام حسین (ع) : اگر دین ندارید آزاده باشید...

 

پیشاپیش فرا رسیدن ماه محرم ، ماه پیروزی خون بر شمشیر را بر عاشقان آن حضرت تسلیت عرض می نماییم . به مناسبت این ماه مقدس اس ام های ویژه ای را آماده کرده ایم که در ادامه مطلب قابل مشاهده است.

 

 

 

محرم

 

محرم آمد و ماه عزا شد
مه جانبازی خون خدا شد
جوانمردان عالم را بگویید
دوباره شور عاشوار به پا شد

-------------------


حسین میا به کوفه ، کوفه وفا ندارد

 


-------------------

 

 

 

عالم همه قطره و دریاست حسین ، خوبان همه بنده و مولاست حسین ، ترسم که شفاعت کند از قاتل خویش ، از بس که کَرَم دارد و آقاست حسین

 

ادامه مطلب... کلیک کن....

نوشته شده در پنج شنبه 89/9/11ساعت 12:56 صبح توسط شیطونک نظرات ( ) |

پرسش: آیا مراسم عزاداری که در کشور ما برگزار می‏شود مانند سینه‏زنی و نوحه خوانی و شمع روشن کردن سابقه تاریخی دارد؟ گفته می‏شود شمع روشن کردن کار مسیحیان است؟

 

پاسخ: انسان فطرتاً موجودی است که با رسیدن به مقاصد خود، اعم از مقاصد مادی و معنوی، به اظهار سرور و شادی پرداخته و در مقابل اگر از مقاصد خود دور بیفتد اظهار ناراحتی کرده و انقباض روحی پیدا می‏نماید، و این تغییر حالت در انسان، امری طبیعی بوده که حتی برای انبیا و اولیای مقرب الهی نیز وجود داشته است. همچنین روشن است اگر انسان چیزی را که داشته است و به آن علاقمند بوده از دست بدهد (چه آن چیز جنبه مادی داشته باشد و یا جنبه معنوی) حزن و اندوه انسان بیشتر می‏شود، یعنی هر چه انس و الفت به آن بیشتر باشد دوری از آن نیز سنگین‏تر و غیر قابل تحمل‏تر خواهد بود، از همین‏رو هر یک از افراد بشر اگر عزیزی را از دست بدهند، به جهت طبیعت وجودی انسان که در هر فردی نهفته است، افسرده و غمگین می‏شود که البته در همه افراد این حالت افسردگی یکسان نبوده و در هر کس به نحوی ظهور پیدا می‏کند حتی می‏بینیم پیامبران الهی نیز از اینکه عزیزی را از دست بدهند، اظهار ناراحتی می‏کنند، کما اینکه حضرت یعقوب از غم و اندوه یوسف گم‏گشته‏اش، بینایی خود را از دست می‏دهد که قرآن کریم در این‏باره می‏فرماید: «و ابیضت عیناه من الحزن». بنابراین معلوم می‏شود که حضرت یعقوب آن قدر گریه کرده و اشک ریخته که چشمان خود را از دست داده است، و یا حتی حضرت رسول گرامی اسلام(ص) در غم از دست دادن فرزندش ابراهیم، گریه کرده‏اند و با عزاداری مسلمانان و گریه آنها بر شهیدان خود بعد از جنگ احد مخالفت ننموده بلکه در آن حادثه وقتی حضرت رسول اکرم(ص) دید که کسی نیست برای حمزه عزاداری و گریه کند، به عده‏ای از زن‏ها می‏گویند برای حمزه نیز عزاداری کنید و خود ایشان به جهت از دست دادن آن سردار دلاور اسلام اندوهگین می‏شوند.[1]
همه اینها حاکی از مهر، عطوفت و لطافت روحی انسان است که از گرفتاری‏های روحی و جسمی و مادی و معنوی ناراحت و افسرده می‏شود و در مقابل، هنگام کسب خوبی‏ها و روی آوردن نیکی‏ها به او خوشحال می‏شود. عزاداری برای امام حسین نیز یکی از این موارد است چه اینکه امام حسین(ع) از بزرگ‏ترین ذخایر معنوی عالم هستی بوده‏اند، اگر از جهت حسب و نسب بسنجیم و قرابت او با حضرت رسول(ص) را، می‏بینیم که خود پیامبر(ص) در حق او می‏فرمایند: حسین(ع) فرزند من است و یا از من است و من از اویم و اگر شجاعت و شهادت و ملکات اخلاقی او را در نظر بگیریم، می‏بینیم حضرتش برای حفظ دین الهی و دین آخرین پیامبر، خود را به مخاطره انداخته تا آن را حفظ کند و در این راه از هیچ چیز هراس و واهمه نداشته، و در مقابل سرکش‏ترین دشمنان دین ایستاده و آنان را امر به معروف و نهی از منکر می‏کند، و از زیادی دشمن و قدرت ظاهری او و از به شهادت رسیدن خود و فرزندانش با لب تشنه و یا شهادت بهترین یاران در صحرای سوزان کربلا با لبان تشنه و کام خشکیده هیچ هراسی به دل راه نمی‏دهد. آن حضرت به خاطر حفظ دین اسلام و ارزش‏های آن و امر به معروف و نهی از منکر جانفشانی نمود و آن حضرت از همه چیز خود به خاطر دفاع از اسلام گذشت و معلوم است که امام حسین(ع) به دنبال دنیا و کسب پست و مقام و شهرت نبوده است، حال آیا پاس داشتن فداکاری امام حسین(ع) و یارانش که با لب تشنه و آن وضعیت دشوار به شهادت رسیده‏اند، و گریه و عزاداری برای آنها چه به جهت از دست دادن عزیزی که خدا و پیامبر او را عزیز داشته‏اند و چه به جهت اینکه او برای اسلام و دین خدا فدا شده است و چه به جهت احیای شجاعت و غیرت و مردانگی که امام حسین نمونه کامل آن بوده است و چه به جهت وضعیت بسیار متأثر کننده شهادت او و فرزندانش، اشکال دارد؟ خصوصاً برای امام حسین که در تاریخ آمده است که نوح و سایر پیامبران الهی برای او گریه و عزاداری کرده‏اند.[2] و یا حضرت رسول اکرم در زمان حیات برای آن حضرت گریه می‏کردند، یعنی وقتی امام حسین را که آن زمان طفلی خردسال بود، می‏دیدند یاد واقعه کربلا و جبرئیل می‏افتادند و اشک آن حضرت جاری می‏شد و حتی در بعضی روایات داریم که صدای گریه و نوحه حضرت را همگان می‏شنیدند.[3] و یا نوحه و عزاداری اجنه برای امام حسین در کربلا و شدت این ماتم و یا گرفتگی خورشید در روز قتل امام حسین(ع) و درهم کشیده شدن ستارها و مکث و گرفتگی دنیا به مدت هفت روز و ظاهر شدن ستاره‏ها که عده‏ای گفتند این همان قیامت است، و چنین حالتی را نه قبل و نه بعد نخواهند دید [4] همه و همه اینها نشان از عظمت حادثه کربلا دارد، آن گونه که پیامبر اندوهگین می‏شود و گریه می‏کند، حضرت زهرا نیز غمگین می‏شوند و آسمان و زمین و ملائکه نیز عزادار می‏شوند، اجنه نوحه خوانی می‏کنند و این‏گونه عزاداری خود را نشان می‏دهند، آیا ما انسان‏ها که امام حسین(ع) برای اینکه اسلام صحیح به دست ما برسد خود را فدا کرد، شایسته نیست آن همه فداکاری و غیرت و مردانگی و شجاعت را پاس بداریم؟ باید فداکاری‏های آن بزرگوار را پاس بداریم، تا در آینده افرادی پیدا شوند که اسلام را عزیزتر از جان خود بدانند و برای حفظ آن از هستی خود مایه بگذارند؛ البته برگزاری و احیای این سنت بسیار مهم و ارزنده در هر منطقه و هر کشوری سبکی خاص به مردم همان مملکت و یا شهر را دارد و مراسم نوحه خوانی و حرکت دسته‏ها سابقه تاریخی هزار ساله دارد و به عصر معزالدوله و رکن الدوله در قرن چهارم می‏رسد که در ایران، با راه انداختن هیأت‏ها و دسته‏های عزاداری و بیرون آمدن مردم عزادار از منازل خود که از عصر صفویه شروع شده است، این سنت پسندیده رونقی دوباره گرفت و برای نخستین بار در عراق همراه با روشن کردن مشعل شب هنگام، یاد شهادت امام حسین(ع) احیا داشته شده و مردم لباس سیاه به تن کردند و از جمله ابومسلم خراسانی که این عمل را از شعارهای خود قرار داده بود.
از دیگر مراسم سنتی، سینه‏زنی است که همراه با نوحه خوانی و با آهنگی خاص بر سر و سینه می‏زنند و حتی گاهی سینه را لخت کرده و بر آن می‏زنند که این سنت بویژه در عرب‏ها رواج داشته و بعد به صورت موجود درآمده است که در عصر صفویه و قاجاریه خصوصاً زمان ناصرالدین شاه با آداب و تشریفات و تجمل بسیار مسأله نوحه خوانی و سینه زنی رواج پیدا کرده است که در شب همراه با روشن کردن چراغ و مشعل این مراسم را احیا می‏نموده‏اند.
آری با راه انداختن این مراسم و نوحه خوانی و گریه کردن، قیام امام حسین(ع) و معرفی مظلومیت آن بزرگوار و سایر شهدا صورت می‏گیرد و این اعمال از عشق به حسین(ع) سرچشمه می‏گیرد و آمیخته با روح مؤمنان است و هیچ چیز نمی‏تواند جلوی آن را بگیرد و با این روش‏ها ماجرای کربلا را به گوش آیندگان می‏رسانند.
اما درباره روش کردن شمع باید گفت: در تاریخ، شمع مظهر فدا شدن، ذوب شدن و روشن کردن دنیا و تاریکی‏ها است. شمع می‏سوزد تا محافل تاریک را روشنی بخشد و با ذره ذره آب شدن خود، لحظه لحظه حیات بشری را نورانی کند؛ از اینرو می‏بینید بر مزار شهدا و یا جاهای دیگر شمع روشن می‏کنند که آنها نیز ذوب شدند تا به دیگران نور و گرما ببخشند.

 

پاورقی:
[1‍] طبقات ابن سعد، ج 3 - 2، ترجمه حمزه، ص 42، طبع بیروت.
[2‍] محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 44، باب اخبار الله تعالی بشهادته، ص 223.
[3‍] متقی هندی، کنزالعمال؛ بحارالانوار، ج 44.
[4‍] محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 44.


نوشته شده در پنج شنبه 89/9/11ساعت 12:2 صبح توسط شیطونک نظرات ( ) |

محرم آمد و عیدم عزا شد                 حسینم وارد کر ب بلا شد

 

 

 

 

بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا...


نوشته شده در جمعه 89/9/5ساعت 2:10 عصر توسط شیطونک نظرات ( ) |

<   <<   6   7      >

Design By : Pichak