☆★☆ مذهب سرا ☆★☆
این کار براى چیست و چرا دشمنان ابى عبد الله (علیه¬السلام) را لعن مىکنید؟ این کار نوعى خشونت و بدبینى است. این یک نوع احساسات منفى است و با منش «انسانِ مدرن» نمىسازد. امروز زمانى است که باید با همه مردم با خوشى و شادى و لبخند رفتار کرد. امروز باید دم از زندگى زد، دم از شادى زد، دم از صلح و آشتى زد. این روحیه لعن و تبرّى و پشت کردن به دیگران، خشونتهایى است که به هزار و چهار صد سال پیش، یعنى زمانى که امام حسین (علیه¬السلام) را کشتند برمىگردد و با آن زمان مناسبت دارد. اما امروز دیگر جامعه و مردم این کارها را نمىپسندند. چرا مقیّد به صد لعن هستید؟
همان گونه که سرشت انسان فقط از «شناخت» ساخته نشده است، تنها از احساسات و عواطف «مثبت» هم ساخته نشده است. همچنان که خدا استعداد خندیدن به ما داده، استعداد گریه کردن هم به ما عطا فرموده است. در جاى خودش باید خندید و به جاى خود هم باید گریست. تعطیل کردن بخشى از وجودمان، به این معنا است که از دادههاى خدا در راه آنچه آفریده شده استفاده نکنیم.
دلیل اینکه خدا در ما گریه را قرار داده، این است که در مواردى باید گریه کرد. البته مورد آن را باید پیدا کنیم و مگر استعداد گریه در وجود ما لغو خواهد بود. خدا چرا در انسان این احساس را قرار داده است که به واسطه آن، حزن و اندوه پیدا مىکند و اشک از دیدگانش جارى مىشود؟ معلوم مىشود گریه کردن نیز در زندگى انسان، جاى خود را دارد. گریه براى خدا، به انگیزه خوف از عذاب یا شوق به لقاى الهى و شوق به لقاى محبوب، در تکامل انسان نقش دارد. انسان در اثر دلسوزى نسبت به محبوب مصیبت دیده خود، رقّت پیدا مىکند این طبیعت انسان است که در مواردى باید رقّت قلب پیدا کند و در اثر آن گریه سر دهد.
خداوند در ما محبّت را آفریده است تا نسبت به کسانى که به ما خدمت مىکنند، نسبت به کسانى که کمالى دارند - خواه کمال جسمانى یا کمال عقلانى یا روانى و یا عاطفى- به ابراز علاقه و محبّت بپردازیم.
هنگامى که انسان احساس مىکند، در جایى کمالى و یا صاحب کمالى یافت مىشود، نسبت به آن کمال و صاحب کمال محبّت پیدا مىکند. علاوه بر آن در وجود انسان نقطه مقابل محبّت به نام «بغض و دشمنى» قرار داده شده است. همان گونه که فطرت انسان بر این است که کسى را که به او خدمت مىکند دوست بدارد فطرتش نیز بر این است که کسى را که به او ضرر مىزند، دشمن بدارد.
البته ضررهاى مادى دنیوى براى مؤمن اهمیتى ندارد. چون اصل دنیا براى او ارزشى ندارد. اما دشمنى که دین و سعادت ابدى را از انسان بگیرد، آیا قابل اغماض است؟ قرآن مىفرماید: «ان الشیطان لکم عدو فاتخذوه عدواً»(1) شیطان دشمن شما است، شما هم باید با او دشمنى کنید. با شیطان دیگر نمىشود لبخند زد و کنار آمد، وگرنه انسان هم مىشود شیطان.
اگر باید با اولیاى خدا دوستى کرد، با دشمنان خدا هم باید دشمنى کرد. این فطرت انسانى است و عامل تکامل و سعادت انسانى است. اگر «دشمنى» با دشمنان خدا نباشد، به تدریج رفته رفته رفتار انسان با آنها دوستانه مىشود و در اثر معاشرت، رفتار آنها را مىپذیرد و حرفهاى آنان را قبول مىکند. کم کم شیطان دیگرى مثل آنها مىشود.
به عبارت دیگر، دشمنى با دشمنان، سیستمى دفاعى در مقابل ضررها و خطرها ایجاد مىکند. بدن انسان همان گونه که عامل جاذبهاى دارد که مواد مفید را جذب مىکند، یک سیستم دفاعى نیز دارد که سموم و میکربها را دفع مىکند. این سیستم با میکرب مبارزه مىکند و آنها را مىکشد. کار گلبولهاى سفید همین است. اگر سیستم دفاعى بدن ضعیف شد، میکربها رشد مىکنند. رشد میکربها به بیمارى انسان منجر مىشود و انسان بیمار ممکن است با مرگ رو به رو شود.
اگر بگوییم ورود میکرب به بدن ایرادى ندارد به میکرب خوش آمد گفته و بگوییم مهمان هستید احترامتان واجب است آیا در این صورت بدن سالم میماند؟
باید میکرب را از بین برد. این سنّت الهى است. این تدبیر و حکمت الهى است که براى هر موجود زندهاى، دو سیستم در نظر گرفته است: یک سیستم براى جذب و دیگرى سیستم دفع. همان طور که جذب مواد مورد نیاز، براى رشد هر موجود زنده اى لازم است، دفع سموم و مواد مضر از بدن هم لازم است. اگر انسان سموم را دفع نکند، نمىتواند به حیات خود ادامه دهد.
موجودات زنده قوه دافعه دارند. این قوه دافعه به خصوص در حیوانات و انسان همین نقش را ایفا مىکند. در روح انسان نیز باید چنین استعدادى وجود داشته باشد. باید یک عامل جاذبه
روانى داشته باشیم تا از کسانى که براى ما مفید هستند، خوشمان بیاید، دوستشان بداریم، به آنها نزدیک شویم. از آنان علم، کمال، ادب، معرفت و اخلاق فرا بگیریم.
چرا انسان باید افراد و امور پسندیده را دوست دارد؟ براى اینکه وقتى به آنان نزدیک مىشود، از آنها استفاده مىکند. نسبت به خوبانى که منشأ کمال هستند و در پیشرفت جامعه مؤثرند باید ابراز دوستى کرد و در مقابل، باید عملًا با کسانى که براى سرنوشت جامعه مضر هستند دشمنى کرد: «قد کانت لکم اسوة حسنة فى ابراهیم و الذین معه اذ قالوا لقومهم انّا بُرَءاء منکم و ممّا تعبدون من دون اللّه، کفرنا بکم و بدا بیننا و بینکم العداوة و البغضاء ابداً حتّى تؤمنوا باللّه وحده»(2).
قرآن مىفرماید شما باید به حضرت ابراهیم (علیه¬السلام) و یاران او تأسى کنید. مىدانید که حضرت ابراهیم (علیه-السلام) در فرهنگ اسلامى جایگاه بسیار رفیعى دارد. پیغمبر اکرم (صلی¬الله¬علیه¬و¬آله) هم مىفرمود من تابع ابراهیم (علیه¬السلام) هستم.
اسلام هم نامى است که حضرت ابراهیم (علیه¬السلام) به این دین و آیین داد: «هوسمّاکم المسلمین من قبل»(3) خداوند مىفرماید شما باید به ابراهیم (علیه¬السلام) تأسى کنید. کار ابراهیم (علیه¬السلام) چه بود؟ ابراهیم (علیه¬السلام) و یارانش به بتپرستانى که با آنها دشمنى کردند و ایشان را از شهر و دیار خود بیرون راندند، گفتند: «انّا بُرَءاء منکم» ما از شما بیزاریم. اعلان برائت کردند. بعد به این هم اکتفا نمىکند، مىفرماید: بین ما و شما تا روز قیامت دشمنى و کینه برقرار است مگر اینکه دست از خیانتکارى خود بردارید.
تنها دوستى دوستان خدا کافى نیست اگر دشمنى با دشمنان خدا نباشد، دوستى دوستان هم از بین خواهد رفت. اگر سیستم دفاعى بدن نباشد، آن سیستم جذب هم نابود خواهد شد. آنچه مهم است این است که ما جاى جذب و دفع را درست بشناسیم.
گاهى متأسفانه امور مشتبه مىشود. در موردى که باید جذب کنیم، عملًا به دفع مىپردازیم. کسى که از روى نادانى سخنى به اشتباه و خطا گفته و لغزشى براى او پیش آمده و بعد هم پشیمان گردیده است و یا اگر براى او توضیح دهیم، از روى انصاف قبول خواهد کرد نسبت به چنین کسى نباید دشمنى کرد. صرف اینکه کسى مرتکب گناهى شد، نباید او را از جامعه طرد کرد بلکه باید در صدد اصلاح او برآییم. او بیمارى است که باید به پرستارىاش پرداخت. در این مورد جاى اظهار دشمنى نیست مگر کسى که تعمُّد داشته باشد و به طور علنى گناه را در جامعه رواج دهد. این دیگر خیانت است، و باید با چنین شخصى دشمنى کرد.
ما نمىتوانیم از برکات حسینى استفاده کنیم مگر اینکه اول دشمنان او را لعن کنیم، بعد بر او سلام بفرستیم. قرآن هم اول مىفرماید: «أشدّاء على الکفّار»،(4) بعد مىفرماید: «رحماء بینهم».(5) پس در کنار سلام، باید لعن هم باشد. در کنار ولایت، تبرّى و اظهار دشمنى نسبت به دشمنان اسلام نیز باید باشد.
پىنوشت
(1) فاطر (35)، آیه 6.
(2) سوره ممتحنه (60)، آیه 4.
(3) سوره حج (22)، آیه 78.
(4) فتح (48)، آیه 29.
(5) همان.
Design By : Pichak |