☆★☆ مذهب سرا ☆★☆
امام جواد علیه السلام و راز شهادت
هشتمین
درود و
ولادت امام
مولودى که
شهادت آن
تقواى الهى و عدم همراهى با فساد دربار
مىدانیم
اما فرهنگ
یکى از
ابن
روایت فوق
خلیفه به
اما فرهنگ
و امام
دومین عامل
«زرقان»
جریان چه
« فاغسلوا
گفت: اینها
گفت: زیرا
چگونه
پس رنگ
حسین بن
در حمایت
و در این
درود و
ماهنامه کوثر، شماره 24، عباس کوثرى
امام معصوم علیه السلام در انتظار پسر و شیعیان در تب و تاب رویت جمال جواد الائمه
علیهالسلام بودند. حدود چهل و هفتمین بهار عمر امام رضا علیه السلام سپرى مىشد
اما هنوز فرزندى کاشانه پر فروغش را فروزان نساخته بود. از طرفى حضرت مورد طعنه
دشمنان و زخم زبان آنها قرار داشت که گاه به وسیله نامه نیز آن حضرت را مورد آزار
قرار مىدادند که نمونه آن را مىتوان در مکتوب «حسین ابن قیاما» مشاهده کرد. او
که از سران «واقفیه» بود در نامهاى به امام رضا علیهالسلام مىنویسد: چگونه
ممکن است امام باشى در صورتى که فرزندى ندارى و امام علیه السلام پاسخ او را چنین
نگاشت که از کجا مىدانى که من فرزندى نخواهم داشت چند روزى طول نخواهد کشید که
خداوند به من پسرى عنایت خواهد کرد که حق را از باطل جدا مىکند. تا این که طبق
پیشبینى امام علیه السلام در رمضان سال 195 هجرى و به نقل از ابن عیاش در دهم رجب
آن سال ستاره امام جواد علیه السلام متجلى شد و مادرش «سبیکه» را که از خاندان
«ماریه قبطیه»همسر پیامبر صلی الله علیه و آله بود و به فرموده امام رضا
علیهالسلام آفرینشى پاکیزه و منزه داشت. مرتبت و مقامى والاتر بخشید.
سلام و صلوات خدا بر جواد الائمه علیه السلام آن هنگام که با میلادش جلوه زیباى
مبارکترین مولود را رقم زد و آن هنگام که با قامت زیباى امامت خویش قیامتى از
شکوه و جلال و عظمت الهى را متجلى ساخت و آن زمان که در آخر ذى قعده سال 220 هجرى
دیده از جهان فرو بست و با غروب غمگنانه و افتخار آفرین خویش تجلى بخش آیات جهاد و
شهادت گشت.
جواد علیهالسلام تمامى شایعات مربوط به امام رضا علیهالسلام را پایان بخشید و
دلهره و اضطراب را از میان شیعیان زدود. بدین جهت، که امام در حق فرزندش فرمود:
این مولودى است که براى شیعیان ما «در این زمان» با برکتتر از او زاده نشده است.
حدود شانزده سال رهبرى و امامت شیعیان را عهدهدار شد و در این راستا آثارى شگفت
از خویش به یادگار گذارد و مکتب علمى، اجتماعى شیعه را جلوه خاص بخشید.
بزرگوار پایانى است بر تلاشهاى چشمگیر و پر فروغش تلاشهایى که خلفاى بنىعباس و
دشمنانش را آنچنان غافلگیر نمود که نتوانستند آن حضرت را تحمل نمایند و بدین جهت در
صدد شهادت آن حضرت بر آمدند و این نوشتار نگاهى است به عوامل و موجبات شهادت آن
حضرت که در این زمینه به بررسى سه عامل مىپردازیم:
که یکى از القاب آن حضرت «تقى» است و این به خاطره جلوه و ظهور خاصى است که تقواى
الهى آن امام همام در اجتماع آن روز نموده و جهانى از پاکى و عفاف و تقوا را فرا
راه دیدگان قرار داده بود والا تمامى معصومین برخوردار از صفت تقوا و عصمت الهى
هستند چنانکه همه «صادق» راستگو و «کاظم» فرو برنده خشم و «زین العابدین»
زیباترین روح پرستنده» هستند.
القاب معصومین ریشهاى اجتماعى و برخاسته از عنایت الهى دارد که لقب «تقى» نیز از
این مقوله است نگاهى به شرایط اجتماعى آن بزرگوار و وضعیت درباریان ما را بدین
نکته رهنمون مىکند که دشمن تلاشى پیگیر داشت تا به گمان خود آن حضرت را با
عیاشیها و فساد دربار براى یک بار هم که شده است آلوده کند و در نتیجه آن حضرت را
از چشم شیعیان و طرفدارانش که او را به خاطر پاکى و طهارت الهىاش مىستودند ساقط
کند و حتى مامون براى کشاندن آن حضرت به بزم دربار دخترش امالفضل را به عقد آن
حضرت در آورد و در این جهت دستور لازم را نیز صادر کرد. اما راه به جایى نبرد و
پاکى و تقواى امامت بر اندیشه باطل مامونى پیروز گشت و نورانیتى مضاعف یافت. این
بار کافى است روایت ذیل را مرور کنیم.
القاب آن حضرت «تقى» است و این به خاطره جلوه و ظهور خاصى است که تقواى الهى آن
امام همام در اجتماع آن روز نموده و جهانى از پاکى و عفاف و تقوا را فرا راه
دیدگان قرار داده بود والا تمامى معصومین برخوردار از صفت تقوا و عصمت الهى هستند
چنانکه همه «صادق» راستگو و «کاظم» فرو برنده خشم و «زین العابدین» زیباترین روح
پرستنده» هستند.
شهرآشوب در کتاب «مناقب» از محمدبن ریان نقل مىکند که مامون درباره امام محمدتقى
علیهالسلام به هر نیرنگى دست زد شاید بتواند آن حضرت را مانند خود اهل دنیا نماید
و به فسق و لهو، او را متمایل کند به نتیجهاى نرسید تا زمانى که خواست دختر خود را
به خانه آن حضرت بفرستد دستور داد صد کنیزک از زیباترین کنیزکان را بگمارند تا
زمانی که امام جواد علیه السلام براى حضور در مجلس دامادى وارد مىشود با جامهاى
جواهر نشان از او استقبال کنند کنیزان به آن دستورالعمل رفتار کردند ولى حضرت
توجهى به آنها ننمود. در آنجا مردى بود به نام «مخارق» که آوازهخوان بود و بربط
نواز و ریشى دراز داشت. مامون او را طلبید و از او خواست که تلاش خود را جهت متمایل
نمودن امام به امور مزبور به کار گیرد. مخارق به مامون گفت اگر ابوجعفر علیه السلام
کمترین علاقهاى به دنیا داشته باشد من به تنهایى مقصود تو را تامین مىکنم. پس
نشست مقابل آن حضرت و آواز خود را بلند کرد به گونهاى که اهل خانه دورش گرد آمدند
و شروع کرد به نواختن عود و آوازخوانى. ساعتى چنین کرد ولى دید حضرت جواد علیه
السلام نه به سوى او و نه به راست و چپ خود هیچ توجهى ننمود. سپس سر برداشت و رو
به آن مرد کرد و فرمود، «اتق الله یاذاالعثنون»؛ از خدا پروا کن اى ریش دراز. پس
عود و بربط از دست آن مرد افتاد و دستش از کار افتاد تا آن که بمُرد. مامون از او
پرسید تو را چه شد؟ گفت: وقتى که ابوجعفر علیه السلام فریاد برکشید آن چنان هراسیدم
که هرگز به حالت اول باز نخواهم گشت.
بیانگر عمق توطئه مامون جهت نشانه گرفتن تقواى الهى امام جواد علیه السلام مىباشد
که عصمت الهى امام جواد علیه السلام نقشههاى آنان را نقش بر آب مىنمود. و در
همین راستا سخن دیگرى که از «ابن ابى داود» نقل شده است که در جمع اطرافیان خود
گفت:
این فکر افتاده است که ابوجعفر علیه السلام را براى شیعیان و پیروانش به صورت زشت و
مست نامتعادل آلوده به عطر مخصوص زنان نمودار کند. نظر شما در این باره چیست؟ آنها
مىگویند این کار دلیل شیعیان و حجت آن را از بین خواهد برد اما فردى از میان آنان
مىگوید جاسوسهایى از میان شیعیان برایم این چنین خبر آوردهاند که شیعیان مىگویند
در هر زمان باید حجتى الهى باشد و هرگاه حکومت متعرض فردى که چنین مقامى نزد آنان
دارد بشود خود بهترین دلیل است بر این که او حجت خداست. پس از آن «ابن ابىداود»
خبر را به خلیفه منتقل مىکند در این هنگام خلیفه این چنین اظهار نظر مىکند که
«امروز در باره اینها هیچ چاره و حیلهاى وجود ندارد. ابوجعفر را اذیت نکنید. پس از
نومیدى از همراهى امام و درخشش هرچه بیشتر جلوههاى پاکى و تقواى امام بود که دشمن
تصمیم به شهادت امام علیه السلام را مىگیرد زیرا که هر روز شخصیت امام فروغى
فروزانتر به خویش مىگیرد و دلهاى مشتاق پاکى و عفاف را هرچه بیشتر به سوى خویش
جذب مىکند.
القاب معصومین ریشهاى اجتماعى و برخاسته از عنایت الهى دارد که لقب «تقى» نیز از
این مقوله است نگاهى به شرایط اجتماعى آن بزرگوار و وضعیت درباریان ما را بدین
نکته رهنمون مىکند که دشمن تلاشى پیگیر داشت تا به گمان خود آن حضرت را با
عیاشیها و فساد دربار براى یک بار هم که شده است آلوده کند و در نتیجه آن حضرت را
از چشم شیعیان و طرفدارانش که او را به خاطر پاکى و طهارت الهىاش مىستودند ساقط
کند و حتى مامون براى کشاندن آن حضرت به بزم دربار دخترش امالفضل را به عقد آن
حضرت در آورد و در این جهت دستور لازم را نیز صادر کرد. اما راه به جایى نبرد و
پاکى و تقواى امامت بر اندیشه باطل مامونى پیروز گشت و نورانیتى مضاعف یافت.
علیه السلام خود بىرغبتى و ناراحتى خویش را از وضعیت دربار و همراهى آنان اظهار
مىداشت. «حسین مکارى» مىگوید: در بغداد بر ابوجعفر علیه السلام وارد شدم و در
نزد خلیفه با نهایت جلالت مىزیست. با خود گفتم که حضرت جواد علیه السلام با این
موقعیت که در اینجا دارد دیگر به مدینه برنخواهد گشت. چون این خیال در خاطر من
گذشت دیدم امام سرش را پایین انداخت و پس از اندکى سربلند کرد در حالى که رنگ
مبارکش زرد شده بود، فرمود: «اى حسین نان جو با نمک نیمکوب در حرم رسولخدا صلی
الله علیه و آله نزد من بهتر است از آنچه که مشاهده مىکنى.
شهادت امام جواد علیه السلام را مىتوان حضور قوى و کارآمد حضرت در صحنههاى علمى و
برترى دانش آن حضرت برشمرد زیرا که این امر ناتوانى خلیفه را در مقابل امام جواد
علیهالسلام که بسیارى خلافت را حق آنان مىدانستند به نمایش مىگذاشت. و ضعف بنیه
علمى دانشمندان دربارى را هر چه بیشتر آشکار مىساخت که از میان مباحثات متعدد
حضرت یکى از آنها را برگزیده و نقل مىکنیم.
که با «ابن ابى داود» دوستى و صمیمیت داشت مىگوید یک روز ابن ابى داود از مجلس
معتصم بازگشت، در حالى که به شدت افسرده و غمگین بود علت را جویا شدم گفت: امروز
آرزو کردم که کاش بیست سال پیش مرده بودم پرسیدم چرا؟ گفت: به خاطر آنچه از
ابوجعفر «امام جواد علیه السلام» در مجلس معتصم بر سرم آمد. گفتم:
بود؟ گفت: شخصى به سرقت اعتراف کرد و از خلیفه «معتصم» خواست که با اجراى کیفر
الهى او را پاک سازد. خلیفه همه فقها را گرد آورد و محمدابن على «حضرت جواد علیه
السلام» را نیز فراخواند و از ما پرسید دست دزد از کجا باید قطع شود؟ من گفتم: از
مچ دست. گفت: دلیل آن چیست؟ گفتم: چون منظور از دست در آیه تیمم «فامسحوا بوجوهکم
و ایدیکم»،صورت و دستهایتان را مسح کنید» تا مچ دست است. گروهى از فقها در این
مطلب با من موافق بودند و مىگفتند: دست دزد باید از مچ قطع شود ولى گروهى دیگر
گفتند: لازم است از آرنج قطع شود و چون معتصم دلیل آن را پرسید گفتند: منظور از
دست در آیه شریفه وضوء:
وجوهکم و ایدیکم الى المرافق» صورتها و دستهایتان را تا آرنج بشویید. تا آرنج
است. آنگاه معتصم رو به محمدبن على امام جواد علیه السلام کرد و پرسید: نظر شما در
این مساله چیست؟
نظر دادند، مرا معاف بدار. معتصم اصرار کرد و قسم داد که باید نظرتان را بگویید.
محمدبن على علیه السلام گفت: چون قسم دادى نظرم را مىگویم. اینها در اشتباهاند.
زیرا فقط انگشتان دزد باید قطع شود و بقیه دست باید باقى بماند. معتصم گفت: به
چه دلیل؟
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: سجده بر هفت عضو بدن تحقق مىپذیرد. بنابراین
اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود دستى براى او نمىماند تا سجده نماز را به جا
آورد و نیز خداى متعال مىفرماید: «و ان المساجدلله فلا تدعوا مع الله احدا» سجدهگاهها
از آن خداست. پس هیچ کس را همراه با خدا مخوانید. ابنابى داود مىگوید: معتصم جواب
محمدبن على را پسندید دستور داد انگشتان دزد را قطع کنند و من همانجا آرزوى مرگ
کردم. پس از سه روز ابن ابى داود به حضور معتصم مىرسد و مىگوید: به معتصم گفتم
خیرخواهى براى امیرالمومنین بر من واجب است و من در این جهت سخنى مىگویم که مىدانم
با آن به آتش جهنم مىافتم. معتصم گفت آن سخن چیست؟ گفتم:
امیرالمومنین براى امرى از امور دینى که اتفاق افتاده است به خاطر گفته مردى که
نیمى از مردم به امامت او معتقدند و ادعا مىکنند او از امیرالمومنین شایستهتر به
مقام اوست، تمامى سخنان آن علماء و فقها را رها کرده و به حکم آن مرد حکم کرد؟
معتصم تغییر کرد و متوجه هشدار من شد و گفت: خدا را در برابر این خیرخواهیت به تو
پاداش نیک عطا کند و پس از آن بود که تصمیم به شهادت امام علیه السلام گرفت.
على مشهور به شهید فخ نواده حضرت مجتبى علیه السلام در زمان یکى از خلفاى بنىعباس
به نام هادى عباسى قیام کرد. یاد و نام او سندى بر محکومیت بنىعباس تلقى مىشد و
حماسه نهضتهاى شیعى علیه خلفاى عباسى را در خاطرهها تجدید مینمود.
از این شهید انقلابى روایتى نیز از امام جواد علیه السلام مىخوانیم: «پس از فاجعه
کربلا هیچ فاجعهاى براى ما بزرگتر از فاجعه فخ نبودهاست.» یکى از نویسندگان در
حکمت نقش انگشترى امام جواد علیه السلام «نعم القادر الله» مىنویسد: بعد از آن
که «مامون» همه انقلابها را سرکوب نموده و تمامى صداها را خفه کرد. طبیعى بود که
مامون و عباسیان و یارانشان احساس کنند که به نهایت آروزیشان رسیده و به
ارزشمندترین آرمانهایشان که عبارت بود از محکم ساختن پایههاى حکومت و سلطنتشان به
طورى که دیگر هیچ نیرویى توان ایستادن در برابر جبروت و سرکشى آنان نداشته است،
دست یافتهاند ولى مىبینیم که بعد از این همه، نقش انگشترى امام جواد علیه
السلام در برابر تمامى تصورات آنان قد علم مىکند و تمامى مظاهر و سرکشى و ستم آنان
را محکوم مىکند آن نقش این جمله است «نعم القادر الله» چه نیکو توانمندى است
خدا.
راستاست که معتصم پس از این که از مردم بیعت براى خود گرفت جویاى حال امام جواد
علیهالسلام شد و دستور داد که امام جواد علیه السلام و همسرش ام الفضل را به
بغداد فراخوانند. زیرا که حضور و نام و یاد آن بزرگوار حماسه جهاد و پرچم آزادگى و
عزت ایمان است و جلوه امامت و وصایتش مهر باطلى است بر خلافتهاى باطل بنىعباس.
سلام و صلوات خدا بر جواد الائمه علیه السلام آن هنگام که با میلادش جلوه زیباى
مبارکترین مولود را رقم زد و آن هنگام که با قامت زیباى امامت خویش قیامتى از
شکوه و جلال و عظمت الهى را متجلى ساخت و آن زمان که در آخر ذى قعده سال 220 هجرى
دیده از جهان فرو بست و با غروب غمگنانه و افتخار آفرین خویش تجلى بخش آیات جهاد و
شهادت گشت.
Design By : Pichak |