سفارش تبلیغ
صبا ویژن


☆★☆ مذهب سرا ☆★☆

تشنه است و نگاه غمبارش
خورده با چشم نخلها پیوند
روشناى دو چشم معصومش‏
مى‏کشد آفتاب را دربند

* * *

منتظر ایستاده تا آید
از ره آن یکه تاز بى پروا
مى‏شود لحظه لحظه از هر نخل‏
حال سقاى خویش را جویا
شادمانه به خویش مى‏گوید
بى شک آن رفته، باز مى‏آید
وعده آب داده او با من‏
سوى این خیمه باز، مى‏آید

* * *

تشنگى رفته رفته مى‏کاهد
قدرت استقامت او را
مضطرب ایستاده مى‏کاود
چشم او خیره خیره هر سو را

* * *

نخلها را دوباره مى‏بیند
نخلهاى شکسته قامت را
بیندافسرده و سرافکنده‏
آن نشانهاى استقامت را

* * *

او ز خود شرمسار مى‏پرسد
از چه رو پشت نخلها خم شد
چهره آسمان نیلى فام‏
این چنین تیره از چه ماتم شد
من نمى‏خواهم آب، اى کاش او
نزد من سوى خیمه باز آید
مى‏رود تشنگى زیادم اگر
باز، بازوى خیمه، باز آید

* * *

آفتاب از سریر نیلینش‏
مى‏کشد نعره‏هاى آتشبار
نفس گرم و زهر ناکش را
مى‏دمد او به صحنه پیکار

* * *

گوییا هر چه در زمین است او
تشنه در کوى خویش مى‏خواهد
چون به بانگى که آتشین است، او
خاک را سوى خویش مى‏خواهد

* * *

کودک خسته همچنان تشنه‏
چشم در راه رفته‏اش دارد
در زمینى که قحطى آب است‏
چشم او همچو ابر مى‏بارد
غمگنانه به خویش مى‏گوید:
انتظارم به سر نمى‏آید
از غبار کنار شط پیداست‏
رفته من دگر نمى‏آید

آئینه ایثار، ص 273 - 270.


نوشته شده در چهارشنبه 89/9/17ساعت 12:20 صبح توسط شیطونک نظرات ( ) |


Design By : Pichak